ابوحاتم. [ اَ ت ِ ] ( ع اِ مرکب ) کلب.( المزهر ). سگ. || غراب. ( المزهر ). زاغ. ابوحاتم. [ اَ ت ِ ] ( اِخ ) روح بن حاتم بن قُصیبةبن مهلب بن ابی صفره. والی سند از دست مهدی بن ابی جعفر المنصور و والی افریقیه. وفات 174 هَ. ق.
معنی کلمه ابوحاتم در فرهنگ فارسی
زاغ
جملاتی از کاربرد کلمه ابوحاتم
آقای فرهاد دفتری در کتاب خود «تاریخ و عقاید اسماعیلیه» در مورد اهمیت و جایگاه فعالیتها و آثار کرمانی در مبانیی کلامی مذهب اسماعیلیان چنین میگوید: «هر چند فاطمیان نظام جهانشناسی کرمانی را نپذیرفتند، این جهانشناسی با بعضی تغییرات و اصلاحات بعدها مورد بهرهبرداری دعوت طیبی در یمن قرار گرفت و بلکه جایگزین نظام قدیمتر فاطمی که مبتنی بر آثار النسفی، السجستانی و ابوحاتم بود شد.»