ابوالمیمون

معنی کلمه ابوالمیمون در لغت نامه دهخدا

ابوالمیمون. [ اَ بُل ْ م َ مو ] ( اِخ ) الحافظ لدین اﷲ عبدالمجیدبن ابی القاسم محمدبن مستنصربن طاهربن حکام بن عزیزان بن معزبن منصوربن قائم بن المهدی عبیداﷲ. یازدهمین از خلفای فاطمی مصر.( 524 - 544 هَ. ق. ). رجوع به حافظ لدین اﷲ...شود.

جملاتی از کاربرد کلمه ابوالمیمون

پس از مرگ جانشین مستعلی، الامر باحکام الله در سال ۵۲۴ هجری / ۱۱۳۰ میلادی بین مستعلیان دوباره انشعاب ایجاد شد و به دو گروه طیبیه و حافظیه تقسیم شدند. طیب نام تنها فرزند الآمر بود که پس از درگذشت پدرش نامی از آن به میان نیامده و ابوالمیمون عبدالمجید که جز بزرگان فاطمی بود حکومت را به دست گرفت و به الحافظ الدین مشهور گشت. چون پدر وی امام نبود، تلاش کرد تا حکومت و رهبری خود را صحیح جلوه دهد؛ پس به انتخاب علی توسط محمد تمسک جست و این چنین رهبری خود را توجیه کرد، آن‌ها پس از حملهٔ صلاح‌الدین ایوبی به مصر نابود گشتند.