ابوالمجد

معنی کلمه ابوالمجد در لغت نامه دهخدا

ابوالمجد. [ اَ بُل ْ م َ] ( اِخ ) صاحب آنندراج از شمس اللغات نقل می کند: ابوالمجد نام پیغمبر ما صلوات اﷲ علیه -انتهی. البته هر کنیت و لقب خوب را به رسول اکرم ( ص ) توان داد، لیکن در جای دیگر این لقب برای آن حضرت مخصوص بذکر نیست.
ابوالمجد. [ اَ بُل ْ م َ ] ( اِخ ) اسماعیل بن باطیش. رجوع به اسماعیل... شود.
ابوالمجد. [ اَ بُل ْ م َ ] ( اِخ ) اسماعیل بن هبةاﷲ موصلی. رجوع به اسماعیل... شود.
ابوالمجد. [ اَ بُل ْ م َ ] ( اِخ ) افضل الدوله. رجوع به محمدبن ابی الحکم عبداﷲ... شود.
ابوالمجد. [ اَ بُل ْ م َ ]( اِخ ) سنائی. مجدودبن آدم. رجوع به سنائی... شود.
ابوالمجد. [ اَ بُل ْ م َ ] ( اِخ ) مجدودبن آدم. رجوع به سنائی... شود.
ابوالمجد. [ اَ بُل ْ م َ ] ( اِخ ) محمدبن ابی الحکم بن مظفربن عبداﷲ الباهلی الأندلسی. رجوع به محمد... شود.
ابوالمجد. [ اَ بُل ْ م َ ] ( اِخ ) محمدبن مسعود. رجوع به محمد... شود.
ابوالمجد. [ اَ بُل ْم َ ] ( اِخ ) یاقوت. رجوع به یاقوت مستعصمی... شود.

جملاتی از کاربرد کلمه ابوالمجد

_ سنایی، ابوالمجد مجدود بن آدم ( ۱۳۸۸ه.ش)، دیوان سنایی، به سعی و اهتمام مدرس رضوی، تهران، سنایی .
معصوم پنجم یا حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد (با نامِ کاملِ حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد به روایت خواجه ابوالمجد محمد بن علی بن ابوالقاسم ورّاق دبیر) کتابی است از هوشنگ گلشیری که میان سال‌های ۱۳۵۴ و ۱۳۵۷ نوشته شده. این داستان را اغلب از گونهٔ رمان شمرده‌اند.
سرانجام در اوایل سال ۲۰۰۶، رمان «بچه‌های محله ما» با مقدمه‌ای از احمد کمال ابوالمجد به چاپ رسید.