معنی کلمه ابوالغازی در لغت نامه دهخدا
ابوالغازی. [ اَ بُل ْ ] ( اِخ ) اول. سیزدهمین از خوانین ازبک خیوه ( از 1053 تا 1074 هَ. ق. ). او پس از برادر خویش اسفندیار امارت یافت چون بیست سال فرمان راند باختیار دست از تاج و تخت بکشید و امارت به پسر خویش انوشه داد و1074 هَ. ق. درگذشت و او را کتابی است در تاریخ تاتار و آن کتاب به آلمانی ترجمه شده و نیز بفرانسه در لیدن در 1726 م. به طبع رسیده است.
ابوالغازی. [ اَ بُل ْ ] ( اِخ ) ثانی. بیست و پنجمین از خانان ازبک خیوه و ظاهراً پس از ابومحمد امارت یافت و تا 1158 هَ. ق. فرمان راند.
ابوالغازی. [ اَ بُل ْ ] ( اِخ ) ثالث. بیست و هفتمین از خوانین ازبک خیوه. او در حدود 1184 هَ. ق. بامارت رسید و تا حدود 1219 آن مقام داشت.