ابوالغازی

معنی کلمه ابوالغازی در لغت نامه دهخدا

ابوالغازی. [ اَ بُل ْ ] ( اِخ ) یازدهمین و آخرین امرای جانی یا هشترخانی ( 1171 تا 1200 هَ. ق. ). و سلطنت او به دست امرای منگیت منقرض گشت.
ابوالغازی. [ اَ بُل ْ ] ( اِخ ) اول. سیزدهمین از خوانین ازبک خیوه ( از 1053 تا 1074 هَ. ق. ). او پس از برادر خویش اسفندیار امارت یافت چون بیست سال فرمان راند باختیار دست از تاج و تخت بکشید و امارت به پسر خویش انوشه داد و1074 هَ. ق. درگذشت و او را کتابی است در تاریخ تاتار و آن کتاب به آلمانی ترجمه شده و نیز بفرانسه در لیدن در 1726 م. به طبع رسیده است.
ابوالغازی. [ اَ بُل ْ ] ( اِخ ) ثانی. بیست و پنجمین از خانان ازبک خیوه و ظاهراً پس از ابومحمد امارت یافت و تا 1158 هَ. ق. فرمان راند.
ابوالغازی. [ اَ بُل ْ ] ( اِخ ) ثالث. بیست و هفتمین از خوانین ازبک خیوه. او در حدود 1184 هَ. ق. بامارت رسید و تا حدود 1219 آن مقام داشت.

معنی کلمه ابوالغازی در فرهنگ فارسی

سیزدهمین از خوانین ازبک

جملاتی از کاربرد کلمه ابوالغازی

مغیث دولت و ملت ابوالغازی که جود او به گاه فیض بخشی خنده بر ابر بهاران زد
شاه ابوالغازی معز ملک و دین سلطان حسین کز سرابستان جاهش نه فلک یک منظر است
سلطان حسین بایقرا (محرم ۸۴۲/می-جون ۱۴۳۸ در هرات - ۱۱ ذی‌الحجه ۹۱۱ ه‍.ق /۴ می ۱۵۰۶ م در روستای بابااِلهی در نزدیکی هرات) پسر امیر منصور پسر بایقرا پسر عمر شیخ پسر تیمور گورکانی و معروف به «خاقان منصور» و معزالسلطنه و ابوالغازی، آخرین سلطان بزرگ از امرای تیموری (فرمانروایی: ۱۵۰۶–۱۴۶۹ م) بود.