ابوالعریان

معنی کلمه ابوالعریان در لغت نامه دهخدا

ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) تابعی است. او از انس و از او مروان بن معاویه روایت کند.
ابوالعریان. [اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) انیس. رجوع به انیس... شود.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) خالدبن بسیط. از حسن بصری حدیث کند.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) المجاشعی. از روات است و خالد الحذاء از او روایت کند.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) مجاشعی بصری. تابعی است و نام او برکه است و از ابن عباس روایت کند.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) موسی بن ابی مروان مروزی. از روات حدیث است و ابوتمیله از او روایت کند.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) هیثم بن اسود نخعی. صحابی است.

معنی کلمه ابوالعریان در فرهنگ فارسی

تابعی است

جملاتی از کاربرد کلمه ابوالعریان

اغلب گروه‌های عیاران پیشوایان و رئیسانی داشتند که به قول مؤلف تاریخ سیستان آنان را (سرهنگ) می نامیدن. عیاران افراد جنگجو و شجاع و جوانمرد و ضعیف نواز بودند. عیاران سیستان در بیشتر موارد با مخالفان حکومت عباسی همدست می‌شدند و در گروه سپاهیان آنان درمی‌آمدند به‌طور مثال در قیام حمزهٔ خارجی یکی از سرهنگان عیاران به نام ابوالعریان با او همراه بود دیگر حرب بن عبیده بود که عامل خلیفه اشعث بن محمد بن اشعث را شکست داد.