ابناء جنس

معنی کلمه ابناء جنس در لغت نامه دهخدا

ابناء جنس. [ اَ ءِ ج ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) هم جنسان : ابناء جنس ما را بمرتبت ایشان که رساند و ید علیا به ید سفلی چه ماند؟ ( گلستان ). ابناء جنس او بر منصب او حسد بردند. ( گلستان ).
یک نظر افکن که مستثنی شوم زابناء جنس
سگ که شد منظور نجم الدین سگان را سرور است.امیرعلی شیر نوائی.

جملاتی از کاربرد کلمه ابناء جنس

جهد کن تا غلام و خدمتکار بیش از ابناء جنس خود داری
استاد امام گوید رَحِمَهُ اللّهُ که خلوت صفت اهل صفوت بود و عزلت از نشانهای وصلت بود و مرید و مبتدی را چاره نبود از عزلت اندر اوّل کار از ابناء جنس او و اندر نهایت از خلوت تا متحقّق شود وی با انس وی و حق بنده چون عزلت اختیار کرد آنست کی اعتقاد کند کی بدین عزلت سلامت خلق میخواهد از شرّ خویش و قصد سلامت خویش نکند از شرّ خلق که اول قسمت نتیجه خُرد داشتن نفس او بود و دوم مزیّت خویش دیدن بر خلق و هر که خویشتن حقیر دارد متواضع بود و هر که فضل خویش بیند بر دیگران متکبّر بود.