ابن سلیمان. [ اِ ن ُ س ُ ل َ ] ( اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن سلیمان. گویند از اهل مصر بود و صنعت کیمیا ( زرسازی ) می ورزید. او راست : کتاب الافصاح و الایضاح فی برانیات. کتاب الجامع برانیات. کتاب الملاغم. کتاب المعجونات. کتاب التخمیر. ( ابن الندیم ).
معنی کلمه ابن سلیمان در فرهنگ فارسی
گویند از اهل مصر بود و صنعت کیمیا می ورزید
جملاتی از کاربرد کلمه ابن سلیمان
۳-دودمان نجم الدین راوندی: ۱. ابوبکر نجم الدین محمد ابن سلیمان راوندی، ۲. تاج الدین احمد ابن محمد راوندی، ۳. زین الدین محمد ابن محمد راوندی.