ابن دارست

معنی کلمه ابن دارست در لغت نامه دهخدا

ابن دارست. [ اِ ن ُ رِ ] ( اِخ ) تاج الملک ابوالغنائم مرزبان بن خسرو فیروز، معروف به ابن دارست.یکی از رجال دربار ملک شاه. او رقیب خواجه نظام الملک حسن بن علی بن اسحاق طوسی بود، و بعضی گفته اند قتل خواجه بسعایت او بوده است. پس از خواجه ملکشاه منصب وزارت به ابن دارست داد. غلامان نظام الملک بشب سه شنبه دوازدهم محرم 486 هَ.ق. بر او هجوم برده او را قطعه قطعه کردند. و در این وقت او چهل وهفت سال داشت. ( از ابن خلکان در ترجمه نظام الملک حسن بن علی بن اسحاق ).

معنی کلمه ابن دارست در فرهنگ فارسی

یکی از رجال دربار ملک شاه

جملاتی از کاربرد کلمه ابن دارست

از خاندان وی دو تن دیگر نیز به موقعیت بالای سیاسی رسیدند که یکی ابن دارست بود.