معنی کلمه ابن حبیب در لغت نامه دهخدا
ابن حبیب. [ اِ ن ُ ح َ ] ( اِخ ) ابومروان عبدالملک سلمی. فقیه اندلسی. مولد او بجوار غرناطه. او برای اخذ علوم بقرطبه رفت و از آنجا سفری بمکه و مدینه شد و سپس بموطن خویش بازگشت و در اندلس بتألیف و ترویج فقه مالکی پرداخت. وفات او به سال 238 هَ.ق. است. نزدیک هزارکتاب بدو نسبت کرده اند لکن هیچیک بدست نیامده است.
ابن حبیب. [ اِ ن ُ ح َ ] ( اِخ ) بدرالدین یا شهاب الدین ابومحمد حسن بن عمربن حبیب دمشقی حلبی. مولد او به دمشق به سال 710 هَ.ق. وفات بحلب در 779. پدر او محتسب حلب بوده. پس از مرگ پدر به اکمال دروس خویش پرداخت و سفری به حج کرد و در 736 به مصر رفت و باسکندریه اقامت گزید و از آنجا بقدس شد و باز بموطن خود مراجعت کرد و در طرابلس شام بخدمت امیر سیف الدین منجک پیوست ودر حلب به سال 779 درگذشت. مجموعه ای از نظم و نثر به نام نسیم الصبا دارد، و نیز کتاب درةالاسلاک فی ملک الاتراک در تاریخ ممالیک مصر از 648 تا 777 از اوست.