ابط

معنی کلمه ابط در لغت نامه دهخدا

ابط. [ اِ ] ( ع اِ ) بَغل. بن بغل. زیر بَغل. باطن منکب. کش. خش. || باقی ریگ که بماند بر زمین چون راهها. ( مهذب الاسماء ). توده ریگ که باریک شده باشد. ج ، آباط.
ابط. [ اِ ] ( اِخ ) نام دهی به یمامه.
ابط. [ اَ ] ( ع مص ) فروانداختن.
ابط. [ اِ ب ِ ] ( ع اِ ) اِبط.

معنی کلمه ابط در فرهنگ فارسی

بغل، زیربغل ، کوچکترین قسمت ازریگ توده، دامنه کوه، آباط جمع
فرو انداختن

جملاتی از کاربرد کلمه ابط

میان ابط‌الجوزا و رجل‌الجبار سه ستاره‌است، سه ستاره از قدر دوم به فاصله مساوی از هم که کمربند جبار را مشخص می‌سازد. شئی بسیار قابل توجهی در شمشیر شکارچی وجود دارد. در آن جا چشم برهنه ستاره محو ابر مانندی را مشاهده می‌کند. مطالعه دقیق تر نشان می‌دهد که این جسم سحابی جبار است: توده عظیمی از گاز و غبار که در حالت انگیزش دائمی است و جرم آن به ۱۰۰۰۰ برابر خورشید برآورد می‌شود. این سحابی بر اثر نور ستاره تتا-شکارچی که در نزدیکی مرکز این ابر وسیع قرار دارد دیده می‌شود. تتا-شکارچی در واقع ستاره‌ای چهارگانه‌است. چهار ستاره که ذوزنقه ای می‌سازند.
دست‌ها و بالاتنه شکارچی در نیم کره شمالی حاوی یکی از پرنورترین ستاره‌ها به نام ابط‌الجوزا می‌باشد.