استارگان

معنی کلمه استارگان در لغت نامه دهخدا

استارگان. [ اِ رَ / رِ ] ( اِ ) ج ِ اِستاره. نجوم. کواکب :
اگر ز هیبت تو آتشی برافروزند
بر آسمان بر، استارگان شوند شوی.منوچهری.

جملاتی از کاربرد کلمه استارگان

سفر کردیم چون استارگان ما ز تو هم سوی تو که آسمانی
گر بدم من در عدم، استاره عورت نبود آسمانت خالی از استارگان عور بود؟
چشم در استارگان نه ره بجو نطق تشویش نظر باشد مگو
گشته خالی کوچه و بازار از آیند و روند برگدا کرده نگاه استارگان با زهرخند
شبی گر زسینه ره آه بدهم نه استارگان کاسمانی بسوزد
آفتاب و ماه و این استارگان جز به حاجت کی پدید آمد عیان
ز پیدایش خاک و استارگان ز حیوان و انسان و آب و گیا
مشو مغرور از اوجت و یاز استارگان فوجت که این بحر ار زند موجت نه گردونست نه کیوان
چو استارگان اندر این برج خاک گهی گنسی و گهی خنسی
همچو مردان دل خرد کرد اختیار کرد بر استارگان عزت نثار