معنی کلمه نیزه بالا در لغت نامه دهخدا
کمربند گردان گرفتی به کین
برانداختی نیزه بالا ز زین.اسدی.نیزه بالاست خون ز غمزه تو
که به مشکین سنان همی ریزد.خاقانی.همان فیل برابر چشم او شخص را به خرطوم از پشت زین درربود و مقدار دو نیزه بالا در روی هوا انداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 405 ).
جائی که گذرگاه دل محزون است
آنجا دوهزار نیزه بالا خون است.( ؟ )|| هرچیز بلند شبیه به نیزه. ( ناظم الاطباء ).