نفس تازه کردن

معنی کلمه نفس تازه کردن در لغت نامه دهخدا

نفس تازه کردن. [ ن َ ف َ زَ / زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رفع ماندگی کردن. اندکی استراحت کردن. نفس راست کردن. نفس درست کردن. دمی توقف و استراحت کردن کسی که راهی دراز آمده است یا بار سنگینی حمل کرده است و بغایت مانده و خسته است.

معنی کلمه نفس تازه کردن در فرهنگ فارسی

رفع ماندگی کردن . اندکی استراحت کردن . نفس راست کردن . نفس درست کردن . دمی توقف و استراحت کردن . کسی که راهی دراز آمده است یا بار سنگینی حمل کرده است و بغایت مانده و خسته است .

جملاتی از کاربرد کلمه نفس تازه کردن

"این «ه» ها، «ه» هستی هستند، در واقع «ه» یعنی همه چیز، «ه» یعنی قسمتی از هیچ، «ه» یعنی قسمتی از هستی «ه» یعنی نفس تازه کردن «ه» را نمی‌شود نوشت، می‌شود نشان داد مثل خود نفس کشیدن. این «ه»‌ها خود ما هستیم که وجود داریم، زندگی می‌کنیم و نفس می‌کشیم، «ه»‌های نفس کشیدن است. نفس کشیدن، نفس زندگی و زندگی مهم است."