فنایی

معنی کلمه فنایی در لغت نامه دهخدا

فنایی. [ ف َ ] ( ص نسبی ) فنائی. رجوع به فنائی شود.

معنی کلمه فنایی در فرهنگ فارسی

فنائی

جملاتی از کاربرد کلمه فنایی

یارب که مبادیش فنایی که زمانه ناورده چنو نادره در دار فنایی
در فینال مسابقات بین تیم‌های ملی برزیل و ایتالیا پس از ۱۲۰ دقیقه تلاش دو تیم به تساوی بدون گل رسیدند و در ضیافت پنالتی‌ها تیم برزیل موفق شد با نتیجهٔ سه بر دو بر ایتالیا پیروز شود و برای چهارمین بار قهرمان جام‌جهانی فوتبال شود. روبرتو باجو که تأثیر زیادی در حضور تیم ملی فوتبال ایتالیا در فینال مسابقات داشت ضربه پنالتی را به بیرون زد. دانیل ماسارو هم از دیگر ایتالیایی هایی بود که ضربه پنالتی را از دست داد. بازی فینال به داوری ساندر پول مجارستانی برگزار شد و محمد فنایی هم به عنوان یکی از دو کمک داور بازی، ساندر پول را در امر قضاوت یاری کرد.
چون فنایی ز خود کجا گویی اندر آن صولجان چو یک گویی
ان کان رضاکم فنایی فیکم ارضی بجمیع حالةٍ ترضیکم
شکست رنگ باید جمع‌کردن که تصویر فنایی کرده‌ام طرح
جمعیت شهرستان جغتای در سال ۱۴۰۲ ه‍.ش برابر با ۵۴۶۳۰ نفر بوده‌است. زبان اهالی این شهرستان، ترکی خراسانی و فارسی می‌باشد. اکثر روستاهای این شهرستان به ترکی و برخی روستاهای شهرستان به فارسی و کرمانجی سخن می‌گویند. هلالی جغتایی، سهیلی جغتایی، آهی جغتایی، صبوحی جغتایی و فنایی جغتایی و … از جمله مشاهیر این شهرستان می‌باشند. زادگاه عطاملک جوینی تاریخ‌نگار و ادیب قرن هفتم هجری، روستای آزادوار شهرستان جغتای می‌باشد.
منطقه ای در اشکلک وجود داشت که برخی رحیم آبادی در آن سکونت داشتند. خانواده های جوادی، سفلایی، رضایی، فنایی و ذبیحی از آن جمله اند. برخی از آن ها اراضی شان را فروختند و برخی هنوز هم در آن اراضی سکونت دارند، اما آن ها میت هایشان را در قبرستان اشکلک دفن نمی کنند. خلیلی هم دیگر خانی بود که در جیر محله سکونت داشت. از دیگر خانواده های رحیم آبادی آقای قریشی و میر فندرسکی بودند که در جیر محله در کنار اراضی آقای خلیلی ساکن بودند.
فنا بودی فنایی شو ز هستی که چون از خود فنا گشتی برستی
نی خطا گفتم بلایی به ز عیش مستدام نی غلط گفتم فنایی به ز عمر جاودان
افسانهٔ هستی چقدر خواب فسون داشت مردیم و به تعبیر فنایی نرسیدیم
جلوه ای کن کن مرا فارغ ز خویش زان فنایی را که دادم شرح پیش
مرد اعرابی فنایی مانده بود زان همه قال اندرایی مانده بود
از فنایی که چارهٔ تو فناست توشهٔ این ره دراز بساز