معین شدن

معنی کلمه معین شدن در لغت نامه دهخدا

معین شدن. [ م ُ ع َی ْ ی َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) تعیین شدن. معلوم شدن : تا خادم نیکبخت معین شود. ( اوصاف الاشراف ص 9 ).

معنی کلمه معین شدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - تعیین شدن بر قرار شدن . ۲ - معلوم شدن آشکار گردیدن : [ ... تا خادم نیکبخت معین شود. ] ( اوصاف الاشراف . ۹ )
تعیین شدن معلوم شدن

جملاتی از کاربرد کلمه معین شدن

اما رضاخان از مجلس رأی اعتماد خواست و گفت: «برای دولت تکلیف لازم است. اگر اقلیت هر روز به یک عنوانی اسباب زحمت دولت را فراهم کند برای دولت پیشرفت ندارد … دولت متکی به اکثریت است، اگر اکثریت دارد برود عقب خدمت خودش و اگر هم ندارد تکلیف خودش را بفهمد … رأی اعتماد با هر چه می‌خواهید بگیرید. با سیاه، سفید، قرمز، هر چه می‌خواهید بگیرید. تقاضای ما معین شدن تکلیف ماست». با خروج نمایندگان اقلیت از جلسه، نمایندگان به اتفاق به دولت رضاخان رأی اعتماد دادند.