نخاست

معنی کلمه نخاست در لغت نامه دهخدا

نخاست. [ ن ِ / ن َ س َ ] ( ع اِمص ) برده فروشی. || ستورفروشی. رجوع به نخاسة ( ع اِمص ) شود.
نخاسة. [ ن ِ س َ ] ( ع اِ ) چوب که در سوراخ بکره کنند تا تنگ گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به نخاس شود. || خار وسیخ که بدان ستور را رانند. نخاس. ( ناظم الاطباء ).
نخاسة. [ ن ِ / ن َ س َ ] ( ع اِمص ) ستورفروشی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فروختن دواب. ( از اقرب الموارد ). || بنده فروشی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فروختن بندگان. اسم است از نخاس. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نخاس شود.

معنی کلمه نخاست در فرهنگ فارسی

برده فروشی

جملاتی از کاربرد کلمه نخاست

چون من پی نشانه ی سنگ پریوشان دیوانه یی نخاست ز آب و گلی دگر
در نوبت ما نخاست یک مرد کریم جز طاهر اسحاق که آن نیز نماند
اگر چند دولت ز دانش نخاست که دولت به دانش کند پشت راست
یک سحر از خواب خوش، چشم خوشت بر نخاست دست ندادش شبی، با تو به خلوت نشست
گیرم به التماس تو یک تن نخاست نرم دل‌ها ز نالهٔ تو چرا سخت‌تر فتاد
ساخت با نغمه غم مرغ دلم زان که نخاست هرگز از بلبل این باغ نوای طربی
صد سیل فتنه آمد و گردی بر نخاست قصر مراد ماست که موقوف یک نم است
نگشت چون تو ملک طبع در گمان گمان نخاست چون تو جهاندار از جهان جهان
یک جسم ناتوان ز سر راه او نخاست یک صید نیم‌جان ز کمین‌گاه او نجست
از عهد بوحنیفه بعلم تو کس نخاست ای جان بوحنیفه بعلم تو شاد کلام