ماساژ دادن

معنی کلمه ماساژ دادن در لغت نامه دهخدا

ماساژ دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) مالش دادن عضوی با دست یا با وسائل طبی ، برای تولید آرامش و رفع کوفتگی و خستگی یا برای لاغر شدن عضو. مشت و مال دادن. و رجوع به ماساژ شود.

جملاتی از کاربرد کلمه ماساژ دادن

هدف از تزریق زیر جلدی، جذب آرام دارو و با حجم تزریق محدود می‌باشد. این روش جهت تزریق داروهایی بمانند انسولین که باید در بافت چربی به‌طور تدریجی جذب شود، روش ایده‌آلی بوده که با کمترین درد، امکان تکرار چندین نوبت تزریق را فراهم می‌سازد. از ماساژ دادن ناحیه، پس از تزریق انسولین یا هپارین باید خودداری شود چراکه باعث جذب سریعتر دارو شده و باعث التهاب بافتی می‌گردد.