نوحه گری. [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ گ َ ] ( حامص مرکب ) زاری و ناله و گریه به آواز بلند. ( ناظم الاطباء ). عمل نوحه گر. رجوع به نوحه گر شود : ای بلبل جغدگشته وقت است کز نوحه گری نوات جویم.خاقانی.آرزوی تو مرا نوحه گری تلقین کرد کآرزوی تو کنم نوحه تر درگیرم.خاقانی.آن نوحه گری در او اثر کرد او نیز به نوحه دیده تر کرد.نظامی.- نوحه گری کردن ؛ نوحه کردن. نوحه خوانی کردن. شیون و فغان برداشتن : هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا کند همی نوحه گری ؟خیام.آدم و حوا بخروشیدند و نوحه گری میکردند. ( قصص الانبیاء ص 26 ). چند در چند همی بینم جور چه کنم گر نکنم نوحه گری ؟خاقانی.
معنی کلمه نوحه گری در فرهنگ فارسی
عمل و شغل نوحه گرنوحه خوانی .
جملاتی از کاربرد کلمه نوحه گری
و دیگر گویند سبب توبۀ وی آن بود که آواز نوحه گری شنید کی همی گفت:
و گروهی به علم وعظ مشغول باشند و سخن ایشان همه سجع و شعر و نکته و طامات بود و عبادت آن به دست همی آرند و مقصود ایشان آن بود تا خلق نعره زنند و بر ایشان ثنا گویند و این مقدار ندانند که اصل تذکیر آن است که آتش مصیبتی اندر دل پیدا آید که خطر کار آخرت بیند، پس به نوحه گری این مصیبت مشغول شود و تذکیر واعظ نوحه این مصیبت باشد. اما نوحه گری که ماتم آلود نباشد و سخن عاریتی همی گوید اندر دل هیچ اثر نکند و مغرور این قوم نیز بسیارند و شرح آن دراز بود.
واندر تورات است کچون خدای تعالی بندۀ را دوست دارد نوحه گری اندر دلش بپای کند و چون بندۀ را دشمن دارد مطربی اندر دلش بپای کند.
صد چه قمری کند از نالۀ او نوحه گری می چکد خون دل و دیده ز منقار هزار
گه جامه دری ز دست غماز گه نوحه گری ز بخت ناساز
هم گریه زار برگرفتی وین نوحه گری ز سر گرفتی
همچو صامت بنما در غم من نوحه گری آمده جان عمو جان شیرین به گلو
شب هجران که دلم نوحه گری ساز کند با خیالت گله هجر تو آغاز کند
کسی که سیر خزان کرده است، می داند که چیست نوحه گری در چمن صنوبر را
سینه شدی جون جرس افغانکده مرگ دل ار نوحه گری داشتی