نوبت زن

معنی کلمه نوبت زن در لغت نامه دهخدا

نوبت زن. [ ن َ / نُو ب َ زَ ] ( نف مرکب ) نقاره چی. نوبتی. ( آنندراج ). کسی که طبل می زند. ( ناظم الاطباء ). که نوبت می نوازد :
نوبت زن صبح را چه افتاد
کز کوس و دهل نمی کند یاد.نظامی.چو نوبت زن شاه زد کوس جنگ
جرس دار زنگی بجنباند زنگ.نظامی.چو نوبت زنت گشت نوبت نواز
ز غلغل سر آسمان کرد باز.امیرخسرو ( آنندراج ).

معنی کلمه نوبت زن در فرهنگ فارسی

نقاره چی ٠ نوبتی ٠ کسی که طبل می زند ٠ که نوبت می نوازد ٠

جملاتی از کاربرد کلمه نوبت زن

دو نوبت زن ار یافتنی یک دلی نباشد چو تو در جهان مقبلی
ببام از گلرخان هندو چینت باد نوبت زن بجام از خون دشمن باده چون ارغوان بادت
نوبت بگذار و رو نوبت زن احمد شو تا برف وجود تو خورشید عرب بیند
خیز که نوبت زن زمانه فرو کوفت نوبت دولت به نام داور دنیا
می‌زند نوبت زن پیک اجل روز شب در هر مکان و هر محل
نی نی نوبت زن زمانه فرو کوفت نوبت دولت به نام شاه معظم
خداوند شمشیر و تخت و کلاه سه نوبت زن پنج نوبت پناه
باز نوبت زن دی بر افق کاخ فلک می‌زند نوبت من ادر که البرد هلک
چشم عبرت برگشا و طاق کسری را ببین پرده دارش عنکبوت و جغد نوبت زن بود
چار یار مصطفا را مقتدا دار و بدان ملک او را هست نوبت پنج نوبت زن چهار