موسی دست. [ سا دَ ] ( ص مرکب ) که دستی اعجازانگیز چون حضرت موسی دارد. که ید بیضا دارد. موسی کف. ( از یادداشت مؤلف ) : نحمداﷲ کز بقای شاه موسی دست ما بر شماخی میوه و مرغ جنان افشانده اند.خاقانی.و رجوع به موسی بن عمران و موسی کف شود.
معنی کلمه موسی دست در فرهنگ فارسی
که دستی اعجاز انگیز چون حضرت موسی دارد .
جملاتی از کاربرد کلمه موسی دست
دست تو چو موسی ید و بیضا کند اینک بر موسی دست تو کند خامه عصائی
ماه موسی دست شد هارون لشکرهای تو زان جلاجلهای گردان منور می کشد
بی دلانرا از دهان خود به موسی دست گیر کاین گرفتاران قدم در راه تنگی می نهند
نقی از همسرش درخواست میکند تا برای ساخت خانه فهیمه (خواهر نقی) مجوز بگیرد اما او این کار را خلاف میداند و به هیچ وجه زیر بار نمیرود. نقی به همراه اقوام و خویشانش و کمک اوس موسی دست به کار میشوند و خانه فهیمه را بهطور پنهانی با آوردن مصالح از راه و بیراه میسازند… در این بین، ماجراهایی از جمله ازدواج بابا پنجعلی، دعوای نقی و هما و حضور بهبود در آفریقا اتفاق میافتد…
امّا سفر هرب او را در بدو کار بود از دشمن بگریخته و روی به مدین نهاده و آن مرد قبطی کشته چنانک ربّ العزّه گفت: «فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ» آنجا که عنایت بود فلاح و پیروزی را چه نهایت بود، چون اللَّه تعالی را در کار موسی عنایت بود او را در آن قتل عذر بنهاد گفت موسی دست بوی زد قضاء من درو رسید، آن گه گفت موسی را در آن گناه نبود گناه دیو را بود و آن فعل از دیو بود: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ». همچنین بنده مؤمن را بفضل خود عذر بنهاد و عفو خود در وی رسانید گفت: «اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ» اللَّه تعالی گناه از ایشان در گذاشت آن وسوسه شیطان بود و عمل دیو.
تو موسی دست تا هستی شبان اطراف عالم را نیارد گرگ پروردن سپهر سبز بارانی
نظام ملک و دین یحیی که او را میتوان گفتن سلیمان قدر و آصف رأی و موسی دست و عیسی دم
یقول افتح لسانی و ازل ما به من الرّتة یفهموا کلامی و ما اخاطبهم به، مجاهد گفت: عقده زبان وی از آن بود که ربّ العزّة محبّت وی در دل آسیه و فرعون افکنده بود چنان که یک ساعت ایشان را از دیدار وی شکیبایی نبود، فرعون روزی او را بر کنار خود نشانده بود و در روی وی میخندید و بازی میکرد، موسی دست فرا کرد و موی روی وی بگرفت و تایی چند از آن برکند، فرعون خشم گرفت، سیّاف را بخواند تا او را هلاک کند. آسیه گفت کودکی چه داند که چه کند آتش و یاقوت از هم نشناسد، پس آزمودن را یاقوت و آتش بهم جمع کردند. موسی خواست که دست بیاقوت برد، جبرئیل بیامد و دست وی فرا آتش برد، آتش بر گرفت و در دهن نهاد دستش نسوخت از آنکه موی روی فرعون بدست بر کنده بود، زبانش بسوخت که روزی فرعون را پدر خوانده بود، این عقده زبان وی از آن بود.
چشم موسی دست خود را دست دید پیش چشم غیب نوری بد پدید
نه فلک را از برای خواندن ورد ثنا بر در سلطان موسی دست هرون کرده اند
صبا مسیح نفس گشت و شاخ موسی دست چو بیت مقدس و طور است، ساحت گلزار