مقبلی. [ م ُ ب ِ ] ( حامص ) نیکبختی. خوشبختی. خوش اقبالی. سعادتمندی : آن را که طوق مقبلی اندر ازل خدای روزی نکرد چون نکشد غل مدبری.سعدی.گو شرف قبول تو یافته ام ز مقبلی ورچه که دور بوده ام از در تو ز مدبری.ابن یمین.و رجوع به مقبل شود.
معنی کلمه مقبلی در فرهنگ فارسی
نیک بختی خوشبختی
جملاتی از کاربرد کلمه مقبلی
زنده یاد عزت الله مقبلی | پیتر ماماکاس / فوترمن
اگر مقبلی هست،در بند اوست وگر مشکلی هست، در کار ماست
داوود مقبلی (زاده ۱۳۶۱ - دامغان) والیبالیست اهل ایران است.
نی مبارک بنده ای،نی مقبلی هم زدست خویشتن پا در گلی
خوشوقت مقبلی که دل اندر جهان نبست واسوده خاطری که ز دنیا کران گرفت
ملک قبول کی شود جز که نصیب مقبلی لایق عشق و عاشقی برگ گلست و بلبلی
کی چو سید قبول او گردد بنده ای کو به مقبلی نرسد
زنده یاد عزت الله مقبلی | جان کوئلان / هنک واردن – لارس یورگنسن / موز هارپر
در فضای مجازی و رسانهها برای قرمهسبزی بزرگداشت میگیرند که مصادف با اولین شنبه آذر ماه است. قرمهسبزی اولین غذای ایرانی است که در ماورای جو توسط یاسمین مقبلی پخته شد.
مزید دولت آن مقبلی که بخت مطیعش بر آستانه صاحب دلی چو خاک مقیم است
و به همین سبب پس از آغاز به کار سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران در سال ۱۳۳۷، او به عنوان نخستین زن بازیگر تلویزیون به همراه چند هنرمند دیگر، به اجرای تئاتر در تلویزیون پرداخت. نخستین نمایشی که او در آن بازی کرد نمایش «هزار و یک شب» بود که در آن با محسن فرید همبازی شد. بعدها هنرمندان دیگری، مانند ایرج ناظریان، عزتالله مقبلی، سروش خلیلی، فرخلقا هوشمند و چندتن دیگر از جمله محبوبه مقبلی (همسر عزتالله مقبلی) به این گروه پیوستند این برنامه از شبکه تلویزیونی خصوصی به نام «تلویزیون ایران» پخش میشد که در آغاز، امواج آن، تنها، در تهران، قم، کرج و شهرهای تهران دریافت میشد. همکاری او با تلویزیون، شش سال ادامه یافت.
اقبال دارد آنکه زند دم ز دوستیش بل بندگی قنبرش از مقبلی بود
گر مقبلی مزاح کند عیب او مکن شغلیست آن به قاعده عقل و دین مباح