مستقله

معنی کلمه مستقله در لغت نامه دهخدا

( مستقلة ) مستقلة. [ م ُ ت َ ق ِل ْ ل َ ] ( ع ص ) تأنیث مستقل. رجوع به مستقل و مستقلات و استقلال شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مستقله

تحقیقات ابتدایی مجرمان منسوب به وزارت و اداره مستقله که به اداره مربوطه اش می رسد، وزیر و مدیر همان وزارت به گرفتن یک وکیل مجبور بود. وکیل مذکور در مقابل مأمور مجرم، در محکمه مأموران مدعی، اثبات جرم گردد. در ولایات نیز سوی اداره منسوب همان مأمور، وکیل اثبات جرم تعیین می شد.