مستحاضه

معنی کلمه مستحاضه در لغت نامه دهخدا

( مستحاضة ) مستحاضة. [ م ُ ت َ ض َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحاضة. زنی که او را زیاده از ایام حیض خون آید. ( غیاث ) ( آنندراج ). زنی که خون حیض یا نفاس او افزون گردد بطوری که از عادت درگذرد، و فعل آن بصورت مجهول به کار رفته است. ( اُستُحیضت ) بسبب آنکه خارج از اختیار اوست. ( از بحرالجواهر ). زن که خون آید او را از رگ عاذل نه از حیض. زنی که همیشه حایض باشد. زن که خون بیند پس از روزهای عادت. زن که همیشه خون بیند. رجوع به استحاضه شود : خویشتن را چون زنی مستحاضه می یابم که تشویر می خورد که به مسجد دررود و مسجد بیالاید. ( تذکرةالاولیاء عطار ).

معنی کلمه مستحاضه در فرهنگ فارسی

( اسم ) زنی که خون استحاضه از و آید جمع : مستحاضگان : و در زیر رگوی نوشته که : یعنی رگوی حیض مستحاضگان ...

جملاتی از کاربرد کلمه مستحاضه

تا حشر مرده زست و جنب مرد هر کسی کاین شوخ مستحاضه فرو شد به بسترش
این قبول ذکر تو از رحمت است چون نماز مستحاضه رخصت است
نقل است که چون شیخ به در مسجد رسیدی ساعتی بایستادی و بگریستی. پرسیدند: که این چه حال است؟ گفتی: خویشتن را چون زنی مستحاضه می‌یابم که تشویر می‌خورد که به مسجد در رود و مسجد بیالاید.
دشمنانش به روز کین و نبرد چون زن مستحاضه گردد مرد
آن رکوعی مستحاضه از توبه نیم جو زر یک قراضه از تو به