مسامات

معنی کلمه مسامات در لغت نامه دهخدا

مسامات. [ م َ سام ْ ما ] ( ع اِ ) ج ِ مَسام . جج ِ مَسم . منفذها و سوراخهای کوچکی که در بدن واقعندو عرق و بخار از آنها خارج میگردد. ( ناظم الاطباء ). سوراخهای باریک پوست بدن. رجوع به مسام و مسم شود.
مسامات. [ م ُ] ( ع مص ) مساماة. نبرد کردن در بزرگی. ( آنندراج ). رجوع به مساماة شود : قلاع رکن الدین را که...با ایوان کیوان مسامات می نمود. ( جهانگشای جوینی ).
مساماة. [ م ُ ] ( ع مص ) نبرد کردن کسی را به بزرگی. ( منتهی الارب ). با کسی به بزرگی نورد کردن. ( المصادر زوزنی ). مفاخرت و مبارات کردن. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مسامات شود.

معنی کلمه مسامات در فرهنگ فارسی

جمع مسام و جمع الجمع مسم ( سم ) : ۱ - سوراخها . ۲ - سوراخهای باریک و ریز پوست بدن .
نبرد کردن در بزرگی

جملاتی از کاربرد کلمه مسامات

بس که‌خون‌درشکم‌خاک‌فشرده‌است بهم لخت لختش ز مسامات سر آورده برون
نوع زن را درین مسدس کاخ جز مسامات هست بس سوراخ
هان تا چه شد که شعلهٔ سوزان آه من انگیزد از شرر ز مسامات یم بخار
به سبزه غلتم و بر شاخ لاله می پیچم که رنگ و بو ز مسامات او بر انگیزم
زان گونه مسامات هوا بسته که تیر یابد ز کمان گشاد و نتواند جست