محو گردیدن

معنی کلمه محو گردیدن در لغت نامه دهخدا

محو گردیدن. [ م َح ْوْ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) محو شدن. محو گشتن. زایل شدن. برطرف شدن. سترده شدن. || نیست و نابود شدن : تا صفات سیئه محو گردد. ( مجالس سعدی ص 18 ).

جملاتی از کاربرد کلمه محو گردیدن

ندارد اختیاری چشم من در محو گردیدن نظر پوشیدن از آیینه حیران نمی آید
چون حباب از سر دهد سامان کلاه خویش را هرکه را باشد هوای محو گردیدن در آب