مجدالدین

معنی کلمه مجدالدین در لغت نامه دهخدا

مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به اثیر شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به اسامةبن مرشدبن علی... شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به ابوالمعالی هبةاﷲبن محمدبن مطلب شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به پائیزی نسوی شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْدی ] ( اِخ ) ابواسحاق کسائی. رجوع به ابواسحاق کسائی در همین لغت نامه و تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 1 شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) ابوالبرکات. عوفی او را از جمله شاعران خراسان بعد از عهد سلطان سنجر و امیر معزی ذکر کرده است. از اوست :
آمد گه وداع به چشم آن مه ختن
دو جزع پرفتور و دو یاقوت پرفتن
بر در ز لعل میم و در آن میم صد شکر
بر گل ز مشک جیم و در آن جیم صد شکن...
و رجوع به لباب الالباب چ لیدن ج 2 ص 318 شود.
مجدالدین. [ م َدُدْ دی ] ( اِخ ) احمدبن محمد ابی بدیل سجاوندی. عوفی او را از افاضل عراق و به لقب «الامام الکبیر ملک الکلام » ذکر کرده و کتابی در تفسیر قرآن مجید تحت عنوان «انسان عین المعانی » بدو نسبت داده است. از اوست :
اقبال وفادار است ز آن روی وفادارش
ایام نگونسار است زان زلف نگونسارش
بر خاک درش دیده در حسرت باد سرد
آب است و ندارد آب بی آتش رخسارش.
و رجوع به لباب الالباب چ لیدن ج 1 ص 282 و 363 شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) اسعدبن ابراهیم بن حسن ملقب به نشابی از شاعران عرب و منشی دیوان صاحب اربل بود و از جانب وی به عنوان رسالت به پیش مستنصر خلیفه فرستاده شد. و رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 10 و قاموس الاعلام ترکی شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) اسماعیل بن رکن الدین یحیی فالی قاضی معروف شیراز ومعاصر و ممدوح حافظ و از رجال دربار شاه ابواسحاق بود. وی به سال 756 در شیراز وفات یافت و حافظ در تاریخ وفات او چنین گفته است : «سال تاریخ وفاتش طلب از رحمت حق ». ( از تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون ، ترجمه فارسی ج 3 ص 303 و 304 ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 278 و دیوان حافظ چ قزوینی ص 363 و 369 شود.
مجدالدین. [ م َ دُدْ دی ] ( اِخ ) افتخار الحکما ابوالسحری صندلی ، عوفی او را از جمله شاعران خراسان بعد از عهد سلطان سنجر و امیر معزی ذکر کرده است. از اوست :
ای چو دل رفته ز ما چون جان بر ما آمده

معنی کلمه مجدالدین در فرهنگ فارسی

از ممدوحان سعدی است . وی تحصیلات خود را در مراغه و بغداد بپایان رساند در ۶۸۶ ه. در آن مقام باقی ماند و در این سال بفرمان سعدالدوله وزیر معروف ارغون بقتل رسید.
محمد حسینی متخلص به وجدی

معنی کلمه مجدالدین در فرهنگ اسم ها

اسم: مجدالدین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: majddoddin) (فارسی: مَجدالدين) (انگلیسی: majddoddin)
معنی: باعث بزرگی و عظمت دین، سبب عزت و بزرگی دین، مایه ی شوکت و بزرگی دین

جملاتی از کاربرد کلمه مجدالدین

سپهر مجد و بحر علم و کان جود مجدالدین که عقل کل زرای روشن تو راهبر جوید
آفتاب مجد مجدالدین ابوالقاسم علی بر زمین چون آسمان بر هر مرادی کامکار
او پس از انقلاب مورد بی‌مهری روحانیان حاکم قرار گرفت به‌رغم این که شیخ بهاءالدین و مجدالدین هر دو از فعالان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بودند. از او مؤسسات خیریه متعددی به جا مانده‌اند.
مقبره ملا مجدالدین ساری مربوط به دوران‌های تاریخی پس از اسلام است و در ساری، خیابان ملا مجدالدین، داخل گورستان ملا مجدالدین واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۱۰ با شمارهٔ ثبت ۱۵۴ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
حمایت و کنف دین و مجد مجدالدین رسوم و عادت او دین و مجد را مامن
سپهر مجد مجدالدین که شاهان ز مجدش ملک را کردند قانون
جلال اهل شرف صدر شرق مجدالدین به دین و مجد چو جد و پدر حسیب و نسیب
گران آنکس برآید بر تو کو را چو مجدالدین خریداری نباشد
عماد امت جد، رکن ملک مجدالدین کز اوست ناصح و حاسد به نور و نار اندر
زندان اسکندر یا همان مدرسه ضیائیه در حقیقت مدرسه‌ای است با حدود ۱۰ قرن قدمت که در محله فهادان شهر یزد در مجاورت بقعه دوازده امام واقع گردیده‌است. این بنا در سال ۶۳۱ هجری قمری توسط عارف معروف ضیاءالدین حسین رضی بنا گردید و در سال ۷۰۵ ه‍.ق توسط پسرانش مجدالدین حسن و شرف‌الدین علی تکمیل گردید.
مدرسی داماد مجدالدین محلاتی است. همسر او امینه محلاتی مدرس زبان فارسی در دانشگاه پرینستون است.
مقبره امامزاده محمدرضا ساری مربوط به سده‌های اولیه دوران‌های تاریخی پس از اسلام است و در ساری، خیابان ملا مجدالدین و در جوار مقبره آقا ملا مجدالدین ملی واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۱۰ با شمارهٔ ثبت ۱۵۳ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
رئیس شرق مجدالدین جلال آل پیغمبر جمال العتره کز عترت گزین کرده است جبارش
بهاءالدین بغدادی، محمد بن‌ مؤید بغدادی (یا بغدادکی) خوارزمی، از منشیان و مترسلان بنام سدهٔ ۶ق/۱۲م، در بغدادک از نواحی خوارزم متولد شد. بهاءالدین در دربار سلطان علاءالدین تکش خوارزمشاه (درگذشتهٔ ۵۹۶ ه‍.ق) منصب دبیری داشت). سال تولد، وفات و جزئیات زندگی او دانسته نیست. به گفتهٔ برخی نویسندگان، بهاءالدین بغدادی برادر کهتر مجدالدین بغدادی، صوفی، شاعر و نویسندهٔ اواخر سدهٔ ششم و اوایل سدهٔ هفتم هجری است. کتاب التوسل الی الترسل مشهورترین اثر اوست.
سپهر همت و خورشید مجد مجدالدین خجسته تاج معالی علی بن جعفر
رئیس شرق مجدالدین که دارد خطاب از روی دین مولی الموالی
دولاب، نام یکی از روستاهای بسیار قدیمی منطقه ری واقع نزدیک تهران بوده که در جنوب شرقی این شهر قرار داشته‌است. دِه دولاب، پس از به قدرت رسیدن آغا محمدخان قاجار و انتخاب تهران به عنوان پایتخت ایران، به‌صورت یکی از روستاهای تهران درآمد. در اوایل عهد قاجاریه، محل این روستا، خارج از برج و بارویی که در عهد شاه طهماسب صفوی برای تهران بنا شده بود، قرار داشت. بر اساس نوشته مجدالدین در کتاب زینت‌المجالس، یکی از چهار دروازۀ موجود در حصار تهماسبی، دروازه دولاب بوده و به‌واسطهٔ مجاورت با دِه دولاب بدین نام خوانده می‌شده‌است. وجود این دروازه در حصار صفوی، همچنین بر قدمت این دروازه دولاب دلالت دارد.
عبدالحمید ملک الکلامی معروف به امیرالکتاب (۱۲۶۲–۱۳۲۸ ه‍.ش) یکی از خوشنویسان ایران است. وی به نستعلیق، ثلث، نسخ، شکسته‌نستعلیق مسلط بود. او خطاطی مبتکر و فرزند میرزا عبدالمجید ملک الکلامی اهل سقز و معروف به ملک الکلام مجدی یا میرزا مجدالدین ملک الکلام کردستانی است. او در سال ۱۲۶۲ه‍.ش در سقز به دنیا آمد ۱۳۲۸ه‍.ش در سن شصت و چهار سالگی درگذشته و در تهران به خاک سپرده شده‌است.