گسسته شدن

معنی کلمه گسسته شدن در لغت نامه دهخدا

گسسته شدن. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پاره شدن. قطع شدن :
گسسته شد از هم کمربند اوی
بیفتاد از دست پیوند اوی.فردوسی.از این تخمه گر نام شاهنشهی
گسسته شود بگسلد فرّهی.فردوسی.و نظام این حال گسسته شد. ( کلیله و دمنه ).
آسمان را گسسته شد زنجیر
داد فریادخوان نخواهدداد.خاقانی. || متفرق شدن. پریشان شدن :
گسسته شد آن لشکر و بارگاه
به نیروی یزدان که بنمود راه.فردوسی. || ویران. منهدم گشتن :
پلی بر دجله ز آهن بود بسته
درآمد سیل و آن پل شد گسسته.نظامی.|| منقطع شدن. متوقف گشتن : وتاراج خانه های مردمان و شکوه و حشمت پادشاه نماند وکاروانها گسسته شد، چنانکه حاج راه بگردانیدند. ( مجمل التواریخ و القصص ).

معنی کلمه گسسته شدن در فرهنگ فارسی

قطع و پاره شدن

جملاتی از کاربرد کلمه گسسته شدن

استحکام: میزان نیروی قابل تحمل در برابر گسسته شدن یا پاره شدن
در پی گسسته شدن اتحاد جماهیر شوروی و آغاز درگیری‌های قومی، تعداد کثیری از ساکنان ارمنی منطقه قره‌باغ با مداخله ارتش جمهوری ارمنستان موفق به کنترل این ناحیه و شش ناحیه غیر ارمنی‌نشین شدند. جمهوری قره‌باغ که کنترل بیست درصد از اراضی جمهوری آذربایجان را دارد تا کنون توسط هیچ کشوری به رسمیت شناخته نشده است و از هر لحاظ تحت نفوذ و حاکمیت ارمنستان می‌باشد. در اثر این جنگ‌ها حدود یک میلیون اهالی آذری، ارمنی و کُرد جنگ‌زده این منطقه بی خانمان گشته و تعداد کثیری هنوز در پناهگاه‌های موقتی و نیمه موقتی به‌سر می‌برند.