ودان. [ وِ ] ( ع مص ) وَدن. تر کردن چیزی و تر نهادن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || نیکو کردن حال عروس و نیکو قیام نمودن بر آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). و همچنین نیکو کردن تیمار اسب. ( از اقرب الموارد ). || کوتاه ساختن چیزی را. || به چوب دستی زدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ودان جلد؛ به خاک سپردن پوست را تا نرم گردد. ( اقرب الموارد ). رجوع به ودن شود.
معنی کلمه ودان در فرهنگ فارسی
ودن . تر کردن چیزی و تر نهادن یا کوتاه ساختن چیزی را
جملاتی از کاربرد کلمه ودان
من ز مظهر گویم این اسرار را رو تو مظهر خوان ودان عطّار را