هیاطله. [هََ طِ ل َ ] ( اِخ ) ج ِ هیطال. و هیطال به زبان بخارا مرد قوی باشد و نیرو را به زبان بخارا هیتال خوانند و هیتال را به تازی به هیطال گردانیده اند. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ). اهل طخرستان. ( منتهی الارب ). گروهی اند از هندویان. ( مهذب الاسماء ). قومی که بلاد تخارستان را داشتند و اتراک خلج و گغجینه از بقایای آن قوم اند. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ). قومی از اقوام زردپوست بودند و قبل از اسلام مکرر به ممالک ایران و روم هجوم میکرده اند : ور از هیاطله گویم عجب فرومانی که شاه ایران آنجا چگونه شد به سفر.عنصری.و رجوع به عقد الفرید ج 1 ص 98، 99 و تاج العروس در ماده هطل و حبیب السیر و فارسنامه ابن بلخی و تاریخ سایکس ترجمه فخر داعی گیلانی ص 584، 593 و مزدیسنا ص 352 و عیون الاخبار ج 1 ص 117 و 116 و ایران در زمان ساسانیان ص 291 شود.
معنی کلمه هیاطله در فرهنگ فارسی
هونها در سال ۳٠ قبل از میلاد یکی از طوایف چینی بنام گویشانگ دولتی تشکیل داد و روسای آن هم در زمان فرمانروائی اوگوست با دولت روم مراوده داشتند ولی بتدریج از بین رفتند و بجای آنها نژاد دیگری که نزد چینیها موسوم به ( تیا ) و نزد رومیها به آفتالیت یا هونهای سفید و نزد ایرانیها به هیتل ( هیطل یا هیاطله ) موسوم بودند روی کار آمدند و از طرف شاپور اول در کوشان مستقر گردیدند. این طایفه در ۴۲۵ م . از جیحون گدشته و از شمال شرقی بنای تاخت و تاز را به سایر قسمتهای ایران گذاشتند . اولین حمله آنان در زمان بهرام گور بود که با شکست سخت روبرو شدند ولی باز در زمان شاهان دیگر ساسانی به سر حدات شمال شرقی ایران حمله ور شدند تا اینکه قباد پدر انوشیروان آنان را کاملا سرکوب نمود و انوشیروان و خسرو پرویز نیز آنان را مغلوب نمودند. جمع هیطال و هیطال بزبان بخارا مرد قوی باشد و نیرو را بزبان بخارا هیتال خوانند و هیتال را بتازی به هیطال گردانیده اند اهل طخرستان
معنی کلمه هیاطله در دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:هپتالیان، پادشاهی
جملاتی از کاربرد کلمه هیاطله
بومین فرصت تعقیب سیاست خود را نیافت و در همان سال بنیانگذاری دولت گوکترک (یعنی حدود سال ۵۵۲ م) درگذشت و پسرش قرا ایسیق خان جای او را گرفت. وی نیز اندکی بعد درگذشت و جای به موکان (۷۲–۵۵۳ م)، برادر خود سپرد. در همین زمان ایستمی یبغو به توسعهٔ قلمرو در جانب غربی پرداخت و به سرعت سرزمینهای گسترده در غرب رشته کوه آلتای، حوالی ایسیقگؤل و دامنههای کوههای تیانشان را به تصرف درآورد و قبایل ساکن آن سرزمین را به فرمانبرداری از خود واداشت و در غرب با دولت هیاطله همسایه شد.
اعراب نامهای شهرها و مناطق ماوراءالنهر را همچنان مانند گذشته باقی گذاشتند؛ اما نام بعضی مناطق و شهرها را برای سهولت در تلفظ تغییر دادند؛ برای مثال سمرکند را سمرقند و چغانیان را صغانیان خوانند. بسیاری از جغرافیدانان مسلمان خراسان را از ماوراءالنهر جدا دانستهاند؛ اما مقدسی ماوراءالنهر را به اسم هیتل (هیطل)، قسمتی از خاوران دانسته، دراینباره چنین میگوید: «ابوزید (بلخی) خاوران را سه بخش برشمرده، خراسان، سکستان، ماوراءالنهر ولی من آن را به یک بخش در دو سوی جیحون خوانده هریک را به پایه گذارش نامیدهام… سرزمین خاوران را دو برادر به نام هیطل و خراسان، دو پسر عالم بن سام بن نوح، آباد کردهاند پس این سوی نهر به نام هیاطله خوانده میشود.».
سلطنت قباد مصادف با انقلابی اجتماعی و سیاسی در ایران شد. مصلحی به نام «مزدک» به عدالت اجتماعی و تقسیم ثروت و املاک میان مردم تبلیغ کرد و قباد، خواه از راه میل واقعی به عدالت تبلیغی و خواه از روی مصالح سیاسی و کوتاه کردن نفوذ بزرگان و اشراف، از او طرفداری کرد. این امر بر بزرگان و روحانیان زرتشتی گران آمد و به دستیاری گشنسبداد کنارنگ او را از سلطنت معزول کردند و برادرش جاماسپ (زاماسپ) را به جای او نشاندند. قباد به زندان افکنده شد. اما به دستیاری یکی از بزرگان به نام سیاوش، از زندان گریخت و نزد هیاطله رفت. پادشاه هیاطله مقدم او را گرامی داشت و سپاهی را مأمور ساخت که با او به ایران بروند و او را به سلطنت برگردانند. جاماسپ تسلیم شد و قباد دوباره برتخت نشست.
در روزگار او موبدان زرتشتی از شاه و دربار نیروی بیشتری داشتند. قباد یکم، پسر پیروز، در مدت اقامت در نزد خشنواز پادشاه هیاطله، توانسته بود، اعتماد او را بخود جلب کرده، و تهیهٔ مقدمات سلطنت خود را، با کمک هیاطله فراهم آورد. از این روست که درست مقارن عزیمت قباد، از نزد هیاطله، به طرف ایران، بزرگان ایران بلاش را در تیسفون توقیف و عزل و نابینا کردند چون گمان میکردند سلطنت قباد باعث کم شدن فشار هیاطله و تخلیهٔ کشور، از قوای بیگانه خواهد شد. شاید هم مسامحهای که بلاش در مقابل مسیحیان انجام داده بود، روحانیون را نسبت به او خشمگین کرده بود. بدینگونه با عزل و توقیف او، در سال ۴۸۸ میلادی، پسر پیروز یکم، قباد یکم بر تخت شهریاری نشست.
خراسان و هیطل دو پسر عالم بن سام بن نوح، هر یک در شهری که منسوب به آنها شد وارد شدند، هیطل در شهری معروف به هیاطله در بالای رود جیحون و خراسان در شهرهایی که در زیر رود جیحون بود فرود آمدند و هر قطعهای به نام کسی که در آن فرود آمد نامگذاری شد…
در این هنگام، یعنی در نیمهٔ اول سدهٔ ۶ م. هیاطله همسایهٔ غربی ژوآنژوآنها بودند و میتوان گفت که آسیای میانه بین دو امپراتوری قبیلهای صحرانورد مغولتبار تقسیم شده بود (به گمان بعضی از دانشمندان هیاطله مغول تبار بودهاند). غیر از [گوک]ترکها یک قبیلهٔ ترک دیگر به نام تؤلس که گویا اسلاف اویغورهای بعدی بودند، در مجاورت آنها زندگی میکردهاند و از ژوآنژوآنها فرمان میبردند. تؤلسها در حدود سالهای ۴۰ سدهٔ ۶ م. بر ضد ژوآنژوآنها قیام کردند و در این هنگام بومین، رئیس توکیوها (گوکترکان)، با حرکتی برقآسا تؤلسها را غافلگیر کرده، در سال ۵۴۶ م. ضربهٔ مهلکی بر پیکر آنها زد و اعتبار خود و قبیلهاش را بالا برد.
پس از بهرام پنجم، پسرش یزدگرد دوم در ۴۳۸ م. به سلطنت رسید و حکومت او حدود ۱۸ سال ادامه پیدا کرد. دوران سلطنت او به جنگ با اقوام شرقی که کوشانیان و به عبارت بهتر، هپتالیان، هفتالین یا هپطالیان یا هپطالان یا هیاطله که به جای کوشانیان در شرق و شمال ایران مستقر شده بودند، گذشت. یزدگرد مدتی مقر خود را در نیشابور خراسان قرار داد تا امنیت شرق ایران را تأمین کند. پس از آن به تعقیب مسیحیان در ارمنستان و غرب ایران پرداخت.
پس از شکست فاحش و کشته شدن پیروز یکم، در میدان جنگ با هپتالیان، تعداد زیادی از ایرانیان، در دست شاه خشنواز در اسارت بودند. پس از جنگ هنگامی که بلاش جانشین پیروز یکم شده بود، قباد یکم پسر دیگر پیروز یکم، به عنوان گروگانی در قبال دریافت غرامت جنگی، در نزد هیاطله باقیمانده بود. بلاش با خشنواز داخل مذاکره شده، قرارداد صلح بسته شد، تا اسیران به ایرانشهر استرداد شوند، بدین شرط که ایرانشهر سالیانه مبلغی به او بپردازد. از رویدادهای زمان پادشاهی وی، قطع باج سالانهایست که روم برای پاسداری از دربند قفقاز، به ایران میپرداخت.
در اطراف سالهای ۲۳۰ پس از میلاد، کوشانیها توسط شاهنشاهی ساسانی شکست خوردند و به همراه با هم بیعتهای ساسانی معروف به هندو-ساسانیان تبدیل شدند. در دوران ساسانیان، شهر با نام «کاپول» در خط پهلوی نامیده میشد. در ۴۲۰ میلادی هندو-ساسانیان توسط قبیلهٔ خیانیان که با نام «کیدارایتز» نیز شناخته میشدند، به بیرون رانده شدند که پس از آن در ۴۶۰ با هیاطله تبدیل شدند. آنجا به بخشی از باقیماندهٔ پادشاهی آشینا از کاپیسا که با نام کابلشاهیان نیز شناخته میشود، تبدیل شد. مطابق با تاریخ الهند اثر ابوریحان بیرونی، کابل توسط شاهزادگانی که از تبار ترکها بودند اداره میشد که برای ۶۰ نسل ادامه پیدا کرد.
ایستمی خان ترک، در زمان خسرو انوشیروان به ایران اعلان جنگ داد و قصد حمله به ایران را داشت ولی استحکامات دربند که ایرانیان در قرن پنجم میلادی برابر هیاطله پدیدآورده بودند در نظر ترکان غیرقابل گذر مینمود، از این رو حمله ترکان متوقف ماند.