همرش

معنی کلمه همرش در لغت نامه دهخدا

همرش. [ هََ رَ ] ( ع اِمص ) حرکت. ( از اقرب الموارد ).
همرش. [ هََ م ْ م َ رِ ] ( ع ص ، اِ ) گنده پیر کلانسال. || شترماده بسیارشیر. || سگ ماده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه همرش

به شادی باز کرد آن نیک پی روی چو اقبال و سعادت همرش گوی
۱۵ نفر از سرنشینان که ایرانی بودند به بیمارستان رسانده شدند ولی نوزاد خانواده ایران نژاد پیدا نشد. رسول ایران‌نژاد غرق شد ولی همرش و دو فرزند خردسال آنان در اثر ایست قلبی درگذشتند و تلاش احیا کردن آنان ناموفق بود. این خانواده کرد از روستای گلینه از توابع سردشت آذربایجان غربی بودند.
چو تندباد اجل در رسید در نفسی برفت خرمن همرش بجملگی برباد