جملاتی از کاربرد کلمه هفت گردون
ز آهم هفت گردون پر شرر بی زمژگانم روان خون جگر بی
دمادم میدمی از هفت گردون درون جان و دلها بیچه و چون
گفت نامی که ز هولش ای بصیر هفت گردون باز ماند از مسیر
شده پست بار رفعتش هفت گردون شده تنگ بابسطتش هفت کشور
سراپایت یکی گردد چو ماهی زنی بر هفت گردون پایگاهی
مرد باش و برگذار از هفت گردون پای خویش تا شوی رسته ازین الفاظهای قیل و قال
مرا این هفت گردون خرقه باشد ازین رازم عیان گه گاه باشد
پیرم اما آه من از هفت گردون بگذرد ناوک الماس پیکان در کمان باشد مرا
دو عالم دید بیچون من آمد نمود هفت گردون من آمد
شاهی کجا رسیدست از همت بلندش تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور