هفت گردون

معنی کلمه هفت گردون در لغت نامه دهخدا

هفت گردون. [ هََ گ َ ] ( اِ مرکب ) هفت آسمان. هفت چرخ. هفت فلک. هفت کحلی :
جلالش برنگیرد هفت گردون
سپاهش برنتابد هفت کشور.عنصری.بر سرش ناگهان شبیخون برد
گرد بالای هفت گردون برد.نظامی.ما که جزوی ز هفت گردونیم
با تو بیرون ز هفت بیرونیم.نظامی.چون بنالد زاربی شکر و گله
افتد اندر هفت گردون غلغله.مولوی.

معنی کلمه هفت گردون در فرهنگ فارسی

هفت آسمان
هفت آسمان هفت چرخ

جملاتی از کاربرد کلمه هفت گردون

ز آهم هفت گردون پر شرر بی زمژگانم روان خون جگر بی
دمادم میدمی از هفت گردون درون جان و دلها بیچه و چون
گفت نامی که ز هولش ای بصیر هفت گردون باز ماند از مسیر
شده پست بار رفعتش هفت گردون شده تنگ بابسطتش هفت کشور
سراپایت یکی گردد چو ماهی زنی بر هفت گردون پایگاهی
مرد باش و برگذار از هفت گردون پای خویش تا شوی رسته ازین الفاظهای قیل و قال
مرا این هفت گردون خرقه باشد ازین رازم عیان گه گاه باشد
پیرم اما آه من از هفت گردون بگذرد ناوک الماس پیکان در کمان باشد مرا
دو عالم دید بیچون من آمد نمود هفت گردون من آمد
شاهی کجا رسیدست از همت بلندش تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور