هست و بود. [ هََ ت ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حاصل. محصول. حاصل امساله نسبت به محصول سالهای پیشین. ( ناظم الاطباء ). || جمعبندی. ( ناظم الاطباء ). - هست وبود کردن . رجوع به هست بود و هست وبود کردن شود.
معنی کلمه هست و بود در فرهنگ فارسی
(اسم ) . یا هست وبودبه معاملهکردن . اکتفابچیزهای موجودکردن : (( آن کس که هست وبودنبیندزیان چهسود مانابودمعامل. اوبه هست وبود. ) ) (شفیع اثر. آنند. )
جملاتی از کاربرد کلمه هست و بود
بود و هست و بود ولی بیچون از جسد فرد و از جهت بیرون
قادر پر کمال کن فیکون آنکه او هست و بود و خواهد بود
فردا که خط کشم ورق هست و بود را آگه شوم که معنی لفظ حیات چیست
هیچ شیئی بی نعمت الله هست نیست هرچه هست و بود و باشد از خداست
هر که دارد هرچه دارد آن اوست هرچه هست و بود و بی آن هست نیست
در ساحتش خطا بود اظهار هست و بود زیرا به دست اوست همه بود و هست ما
منه بر هست و بود دهر بنیاد که دنیا سر به سر باد است بر باد
هست پیمانههای کَون و فساد آید و هست و بود بهر معاد
عالم از عشق در وجود آمد عشق معمار هست و بود آمد
چه لذت یارب اندر هست و بود است دل هر ذره در جوش نمود است