نیم سوز

معنی کلمه نیم سوز در لغت نامه دهخدا

نیم سوز. ( ن مف مرکب ) نیم سوخته. ( آنندراج ). که نیم آن سوخته است. ( یادداشت مؤلف ). نیم سوزیده. که نیمی از آن باقی است و نیم دیگر سوخته و معدوم شده است :
اشک چون شمع نیم سوز فشاند
خفته تا وقت نیم روز بماند.نظامی.مینا چو نیمه شد نرساند شبم به صبح
تا صبحدم وفا نکند شمع نیم سوز.دانش ( از آنندراج ).|| هیمه و چوبی که قسمتی از آن در اجاق سوخته و تبدیل به زغال شده است.

معنی کلمه نیم سوز در فرهنگ عمید

۱. چوب یا هیزمی که تمام آن نسوخته باشد.
۲. [عامیانه، مجاز] لاغر و سیاه.

معنی کلمه نیم سوز در فرهنگ فارسی

( صفت ) نیم سوخته .

جملاتی از کاربرد کلمه نیم سوز

بفرمود تا خیمه ی نیم سوز نمودند بر پا به پایان روز
جان او نیم سوز هجران شد آبش از ابر مدعا برسان
پس آنگه نیم سوز عافیت سوز ببالا برد نامرد ستم توز
بپرداختم پهنه با تیغ تیز به یک جنبش از نیم سوز و کنیز
بسکه مشغول خودی، سیر گلستان نکنی، نیم سوز است اگر لاله، از آنست که تو
در بیابان مثل چوب نیم سوز کاروان بگذشت و من سوزم هنوز
چه داند بانگ نی یا صوت گوز است چراغ این یا شعاع نیم سوز است
در کهستان چون کلیم آواره شو نیم سوز آتش نظاره شو
یکی ز آن نیم سوز ارزانکه مردی بخور تو گر نریدی اهل دردی
ز بس کز نیم سوز آذر اندود زماهی شد به مه دود