نان کلاغ. [ ن ِ ک َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رستنی باشد که در زمین های نمناک روید و آن را به عربی خبزالغراب گویند. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ). نام رستنی که در زمین نمناک بهم رسد. ( ناظم الاطباء ). نام گیاهی است دوائی و خوراکی که روی زمین پهن می شود و ثمرش مانند دکمه است و نام های دیگرش خبازی و انجیلک است. ( فرهنگ نظام ). گیاهی است دوائی که تخم آن را بر نان پاشند و بر زمین نمناک روید، کلاغ آن را دوست دارد. ( آنندراج ). گیاهی است که تخم آن را بر نان پاشند آن را زاغ دوست دارد به همین جهت نان کلاغ نامند. ( غیاث اللغات ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از بهار عجم ). رقمة. ( منتهی الارب ). خبازی. پنیرک : باغبان گر بزندبانگ بباغ قرص انجیر شود نان کلاغ.جامی ( از آنندراج ).پیش کسی که دیده به خال لب تو دوخت نان کلاغ از گل حلوا نکوتر است.قبول ( از آنندراج ).|| بعضی گویند اقحوان است. ( برهان قاطع ). اقحوان. ( ناظم الاطباء ).
در متون قدیمی فارسی به پنیرک، تریندینگ، خورپرست، آفتابپرست و آفتابگردک هم میگفتند[نیازمند منبع]. در ترکی به پنیرک عمن کومجی و درعربی به آن خُبازی و خُبازا و در زبان هندی خباجی میگویند. در طب سنتی نام ملوخیا و ملوکیه هم بهکار رفته که از یونانی μαλάχη (ملاخه) گرفته شده است. در متون قدیمی، خلمیط، بقلةالیهودیه، و خبازی بستانی هم نوشتهاند. پنیرک را در کرمان و شیراز خطمی پنیرک با خطمی فرق دارد و نان کلاغ و خرو و در گیلان پیندیره میگویند. در مناطق جنوبیتر ایران به ویژه در کهگیلویه، خوزستان و فارس به آن تولِه میگویند. توله با پنیرک فرق دارد