معنی کلمه مواضعه در لغت نامه دهخدا
- مواضعه بر خود ( با خویشتن ) گرفتن ؛ انجام امری را به عهده گرفتن. متعهد شدن انجام دادن کاری را : ملک چنین بی جنگ پیش آمد و مالهای بسیار آورد و مواضعه بر خویشتن گرفت و قرارداد که به درگاه او آید به مداین. ( فارسنامه ابن البلخی ص 94 ).
- مواضعه کردن ؛ مواضعت کردن. قرارداد بستن. قرار دادن. پیمان بستن. قرار گذاشتن. متعهد شدن. نهادن. ( از یادداشت مؤلف ) : ابوالفضل هروی منجم... مواضعه کرده بود که در آن مواقعه صبر می کند تا مریخ به درجه هبوط رسد. ( ترجمه تاریخ یمینی ، نسخه خطی ). ابوالقاسم را متهم گردانید به آنکه با عبداﷲبن الراضی مواضعه کرده است بر خلافت. ( ترجمه تاریخ قم ص 233 ).
- مواضعه نوشتن ( نبشتن ) ؛ مواضعت نوشتن. قرارداد نوشتن.دستورالعمل امری را نوشتن. قرارداد امضا کردن. قرارانجام کاری را با شروط و حدود معین تحریر کردن : دیگر روز مواضعه نبشت و هم در مجلس جوابها نبشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 527 ). بوسهل حمدوی مواضعه نبشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395 ). بازگشت بدان که مواضعه نویسد برسم و در او شرایط شغل درخواهد... و مواضعت نبشت و نزدیک استادم فرستاد و امیر به خط خود جواب نبشت و هرچه خواسته بود و التماس نموده از این شرایط قبول نمود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381 ). به خانه ٔخواجه رو و با وی خالی بنشین تا آنچه گفته ام او بگوید و مواضعه نویسد. نماز دیگر با خویشتن بیار تا جوابها نبشته آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 667 ). این سه تن خالی بنشستند و منشور و مواضعه و جوابها نبشته و هر دو به توقیع مؤکد شده با احمد بردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270 ).