مه جبین.[ م َه ْ ج َ ] ( ص مرکب ) آنکه پیشانی وی مانند ماه تابان باشد. ( ناظم الاطباء ). آنکه پیشانی سپید و درخشان و دلکش دارد. ماه جبین. ( یادداشت مؤلف ) : دانم که مه جبینی ای آسمان شکن اما ندانم آنکه چه لشکر شکسته ای.خاقانی.شراب لعل کش و روی مه جبینان بین خلاف مذهب آنان جمال اینان بین.حافظ.
معنی کلمه مه جبین در فرهنگ عمید
۱. آن که پیشانیش مانند ماه تابان باشد. ۲. [مجاز] زیبارو.
معنی کلمه مه جبین در فرهنگ فارسی
کسی که پیشانیش مانند ماه (قمر ) درخشان باشد معشوق زیبا روی : خورشید نماینده بتی ماه جبینی کافور بنا گوش مهی مشک عذاری . ( سنائی . چا . مصف.۳۲۴ )
معنی کلمه مه جبین در فرهنگ اسم ها
اسم: مه جبین (دختر) (فارسی، عربی) (طبیعت، کهکشانی) (تلفظ: mah jabin) (فارسی: مَه جَبین) (انگلیسی: mah jabin) معنی: پری رخسار، پریرو، خوبرو، زهره جبین، ( به مجاز ) دارای پیشانی سفید و زیبا، زیباروی، مه ( فارسی ) + جبین ( عربی ) دارای پیشانی سفید و زیبا، زیبارو
جملاتی از کاربرد کلمه مه جبین
یکی اژدهاوش، یکی مه جبین رخ آن و گیسوی این پر ز چین
چشمۀ خاور فروغی دید از آن مه جبین نارطور از شعلۀ نور جمالش در گرفت
به بر گر نداری بتی مه جبین برو با غم و درد شو همنشین
دل بود بیمار آن بیمار عشق مه جبین تن بود رنجور آن رنجور یار نازنین
من با نیاز، او نازنین، من تیره بخت او مه جبین من خاکسار و مستکین، او تاجدار و محتشم
خورشیدی آشکار کند هر طرف ز عکس آن مه جبین چو روی نماید به انجمن
پهلو زند به چشمه خورشید هر حباب شویی چو روی خویشتن ای مه جبین در آب
ابرو و زلف مه جبین محراب و زناری قرین تقریب کفر از دین ببین توحید و سربستش نگر
بشد عمری مسلمانان که در دل مرا مهر رخ آن مه جبین است
افتاد عکس عارضت ای مه جبین در آب شد موسم بهار گل آتشین در آب