معنی کلمه مص در لغت نامه دهخدا
مص. [ م َص ص ] ( ع مص ) مکیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( دهار ). امتصاص. ( المصادر زوزنی ) ( غیاث ). مک. به خود کشیدن. ( یادداشت مؤلف ). عبارت است از عمل مخصوص لب در کشیدن اشیاء بسوی داخل دهان. ( از تعریفات جرجانی ).
مص. [ م ُص ص ] ( ع ص ) خالص هر چیزی. کرملی گوید کلمات مح ، محض ، محت ، لحت ، نحت ، نص ، قح ، کح ، صم ، همه به معنی خالص و با مص در معنی مشترکند. رجوع به مصة شود. ( از نشوءاللغة ص 139 ).
مص. [ ]( اِخ ) از نواحی دارابجرد بوده است. ابن بلخی گوید: حسو و دراکان و مص و رستاق الرستاق ، این جمله از نواحی دارابجرد است. ( فارسنامه ابن بلخی چ اروپا ص 131 ).