مشارالیه

معنی کلمه مشارالیه در فرهنگ عمید

کسی که به او اشاره شده، اشاره شده به او.

معنی کلمه مشارالیه در فرهنگ فارسی

۱- کسی که بدو اشاره شده ( در مورد مذکر آید ) . ۲- در پیش ذکر شده : در قتل سید مشارالیه مدخل بوده .... توضیح گاه صفتی است که بجای موصوف نشیند و درین صورت بمنزله ضمیر باشد : مشارالیه از فوت فرزند رشید نامدار اسماعیل میرزا واقعه نازله سلطان حسین صاحب تعزیه اندوهناک بود .....

جملاتی از کاربرد کلمه مشارالیه

آن مشارالیه اهل هنر آن سرشته ز نور پا تا سر
ماده اول- مسیو بوطن مداومت خواهد نمود مدت سه سال شمسی به خدمت دولت علیه ایران به سمت مهندس قورخانه و کارخانجات نظامی و متعهد می‌شود که به‌طور شایسته تکالیف خود را در این مشاغل به عمل آورد و نیز در مدت کنترات خود بالغ به سی نفر شاگرد را که به او سپرده می‌شود به عملیات مکانیکی تعلیم کرده و هر گاه مسیو بوطن به‌یکی از شرایط مقرره با وزارت جنگ تخلف کند یا موجبات عدم رضایت وزارت جنگ را فراهم نماید، دولت مختار است که کنترات مشارالیه را فسخ نماید. در این صورت دیگر مسیو بوطن حق مواجب و مقرری را نخواهد داشت.
«بنده شخصاً با ایشان بیش از سى سال روابط دوستى داشتم، چه در طهران چه در آذربایجان، چه در ایام آرامش چه در ایام انقلاب. همیشه ایشان را شخص پاک‌دل، پاک‌زبان، پاک عمل، پاک حساب، خیرخواه، ایران‌دوست و وطن‌پرست به‌جا آورده بودم. ملاحظه فرمودید که در مجلس نظریات و اظهارات او همیشه خیلى عاقلانه و عمیق بود و در کار تجارتى با تجربیاتى که داشت و در کار اقتصادى، آراء مشارالیه همیشه مفید و قیمتى بود».
این را هم بدانید میرزا جعفر تنخواه نفرستاده، من بهمان احوال باقی و هنگام رجعت سرکار همچنان معطل و از التزام خدمت محروم خواهم بود. کاغذی که این دو روزه از مشارالیه به من رسید ارسال خدمت داشتم با گرفتاری حضرت و عرض مردم و فقدان تنخواه جای هیچگونه سخن نیست. اگر کسی در این حالت خدمتی به حضرت عرض نکند توقع نعمت کمال بی شرمی خواهد بود فضل خدا شما را مستخلص کند گرفتاری ما نقلی نیست.