مسروقه

معنی کلمه مسروقه در لغت نامه دهخدا

( مسروقة ) مسروقة. [ م َ ق َ ] ( ع ص )مسروقه. تأنیث مسروق. رجوع به مسروق و سرقت شود.
مسروقه. [ م َ ق َ ] ( ع ص ) مسروقة. دزدیده. دزدیده شده. سرقت شده.
- اموال مسروقه ؛ مالهای دزدیده شده.
- حروف مسروقه ؛ حروف معدوله.حروفی که در نوشتن باشد و بر زبان نیاید. و رجوع به مدخل حروف مسروقه در ردیف خود شود.
|| خمسه مسروقه ؛ پنجه دزدیده. اندرگاهان. مسترقه. پنج روز زائد بر سیصدوشصت روزسال پارسیان ( دوازده ماه سی روزه ) از گردش سال که به عنوان فروردگان ، جشن می کرده اند و این پنج روز به سبب افزونی حدود شش ساعت مدت گردش زمین به دور خورشید بر 365 روز مورد اشاره و نیز به سبب بهم خوردن حساب تقویم و کبیسه 120ساله گاه از محل اصلی خود که در آخراسفندماه قاعدتاً بایستی قرار گیرد تغییر محل می داد، چنانکه در دوره غزنویان و اوایل سلجوقیان تا اصلاح تقویم جلالی در آخر آبان ماه واقع بوده است و ناصرخسرو هم در سفرنامه ( چ دبیرسیاقی ص 9 ) به آن اشارتی دارد:
تا همی در اول شوال باشد روز عید
تا همی مسروقه اندر آخر آبان بود.عنصری. || ( اصطلاح بدیع ) در اصطلاح علم بدیع، آن است که در حشو کلماتی افتد که دو حرف یا بیشتر متوالی ازآن ساکن افتد، و هر دو حرف از شبح کلمه باشند، چنانکه اگر یکی را حذف کنند حروف باقی مفید معنی مقصود نبود، چرا که در استعمال حذف آن نیامده باشد، پس به ضرورت وزن را بطریق اشمام خوانند و در وزن نیاید، چنانکه تای آراست و ساخت و باخت چون در حشو بیت افتد، اظهار آن تاء بر نمطی کنند که حرکت پذیرد و موجب خلل نگردد، و چون در حشو افتد، بهتر آن است که بعد از آن لفظی آورند که اول آن الف باشد و حرکت بدو دهند تا در تکلم آید. مثاله ، مصراع :
راست است این قامتت را ساخت ایزد همچو سرو
که بعداز تای راست و ساخت الف است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

معنی کلمه مسروقه در فرهنگ عمید

دزدیده شده.

معنی کلمه مسروقه در فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مسروق : اموال مسروقه را پس گرفت . جمع : مسروقات .
حروفی که در نوشتن باشد و برزبان نیاید

جملاتی از کاربرد کلمه مسروقه

با اعترافات باغبان مأموران راهی مخفیگاه چهارمین متهم که النگوها، چاقو و اموال مسروقه در اختیار او بود، شدند و این مرد نیز دستگیر شد. با دستگیری متهمان و کشف اموال مسروقه، معمای قتل هولناک داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر فاش شد و بعدازظهر پنجشنبه، متهمان تحت تدابیر شدید امنیتی به شهرک زیبادشت، جایی که کارگردان و همسرش قربانی این جنایت شده بودند، منتقل و در برابر دادستان و کارآگاهان جنایی صحنه قتل را بازسازی کردند و به تشریح جزئیات آن شب پرداختند. حمید هداوند فرمانده انتظامی البرز اعلام کرد که هر ۴ قاتل افغانستانی هستند.
جزیره‌نشینان ابتدا به گرمی از کوک و افرادش استقبال و پذیرایی کردند ولی چند هفته بعد به دلایل نامعلومی بین بریتانیایی‌ها و بومیان اختلاف افتاد تا اینکه در ۱۳ فوریه یکی از قایق‌های ناوگان به سرقت رفت. چنین دزدی‌هایی در تاهیتی و جزایر دیگر امری عادی بود و معمولاً کوک تعدادی از بومیان را نگه می‌داشت تا اشیاء مسروقه بازگردانده شود. اما این بار وی بسیار خشمگین شده بود و فردای آن روز با ده ملوان به ساحل رفت و خواست تا سلطان را به گروگان بگیرد. بومیان دستور او را نپذیرفتند و جنگی شدید بین دو طرف درگرفت که در طی آن کوک و پنج بریتانیایی کشته و بقیه مجبور به عقب‌نشینی شدند.
معتمدی، خلافکار بزرگ، بر اثر اختلاف، شریک خود روشن را، در خارج از کشور به قتل رسانده و برای به دست آوردن اموال او و با هویت جعلی وارد ایران می‌شود. پلیس که در جریان این ماجرا قرار گرفته در صدد پیدا کردن مخفیگاه معتمدی و دستگیری او برمی آید. از طرفی دیگر سارا که نوه روشن است تصمیم می‌گیرد با همکاری دوستان خود به نام‌های آناهیتا، سام، فرهاد و کیوان ضمن گرفتن انتقام از معتمدی اموال مسروقه پدربزرگ خود را پس بگیرد.
در خودرو سه کارت شناسایی، ۲۱ کارت اعتباری مسروقه و یک ست تلویزیون دزدی پیدا شد. در بازرسی از ماشین یک جفت عینک آفتابی و لباسی که او در جکسون ویل پوشیده بود نیز پیدا شد. لی مظنونش را به زندان برد غافل از اینکه او یکی از ده مجرمی را دستگیر کرده که در فهرست تحت تعقیب‌ترین مجرمان اف‌بی‌آی بوده است. در حین انتقال باندی، لی شنید که مظنونش می‌گوید: «کاش منو کشته بودی».
«والتر» (ویتوریو گاسمن)، سارق حرفه‌ای، و دوستش «فرانچسکا» (دوریس دولینگ) ناگزیر می‌شوند در شالیزارهای دره پو خود را مخفی کنند. «سیلوانا» (سیلوانا مانگانو)، دختری برنج‌کار و مألوف به عادت‌های روستائی، که به ماهیت «والتر» و دختر همراهش پی برده، سعی می‌کند تا به هر ترفندی که شده مال مسروقه او را از چنگش بیرون بکشد، اما در درگیری مسلحانه نخست «والتر»، را به قتل می‌رساند و سپس پشیمان از این اقدام، دست به خودکشی می‌زند...
«ـ من اصلاً نمی‌دانم نشر ثالث کی هست. من وقتی شنیدم این کتاب می‌خواهد توسط این نشر منتشر بشود، از طریق کسی که مطلع شده بودم، آدرس ایمیل این نشر را گرفتم. روی کاغذی هم نوشتم که شما حق ندارید این کتاب را دربیاورید؛ این کتاب مال کسی نیست که به شما داده باشد. در این نامه، به این نشر به‌طور مشخص نوشته‌ام شما دارید معامله روی اموال مسروقه می‌کنید؛ بر اموال دزدیده شده دارید معامله می‌کنید. خیلی هم صریح نوشته‌ام.»
در دادگاه، برک ادعای جنون خود را مطرح کرد و مدعی شد که در زمان جنایت تحت تأثیر داروهای اعصاب بوده‌است. با این حال، نتایج یک معاینه روان‌پزشکی این ادعاها را رد کرد و او متعاقباً به ده فقره قتل، هشت مورد زنا و دو فقره تجاوز جنسی محکوم شد. او بعداً به اتهام معاونت و دریافت اموال مسروقه محکوم شد که به خاطر آن به ۵ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.
تا همی در اول شوّال باشد روز عید تا همی مسروقه اندر آخر آبان بود
چهار دوست، ضیاء، مرتضی، محسن و باقر دست به سرقت می‌زنند. ضیاء و مرتضی با موتور می‌گریزند و محسن و باقر با اتومبیل. باقر پس از مضروب کردن محسن با پول‌های مسروقه می‌گریزد و محل اختفای ضیاء و مرتضی را به پلیس گزارش می‌کند. محسن به آن دو خبر می‌دهد و آنها قبل از رسیدن مأموران پلیس می‌گریزند. ضیاء موقع فرار زخمی می‌شود و از مرتضی قول می گیرد که کار باقر را تمام کند. مرتضی تنها به شرطی می پذیرد او را رها کرده و به سراغ باقر برود که او برای معالجه زخمش، سراغ بهجت، خواهر مرتضی که گفته می شود پرستار است برود. حال آنکه صاحبخانه بهجت، و دخترش قدسی، افسر ژاندارمری بوده و شدیداً هم به بهجت علاقمند است.