معنی کلمه لگزی در لغت نامه دهخدا
لگزی. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کل تپه فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در سی هزارگزی خاور سقز و شش هزارگزی قلعه کهنه. کوهستانی ، سردسیر و دارای 350 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات ، توتون و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
لگزی. [ ل َ ] ( اِخ ) نام قومی در قفقاز. لزگی. || نام کوهی مسکن قوم لگزی. طرف غربش که به جبال گرجستان پیوسته است ( غرب جبال البرز ) کوه لگزی خوانند. ( نزهةالقلوب مقاله ثالثه ص 191 ). و بر شمال دشت خزر و بر غرب الان کوه و کوه لگزی و ارّان و بر جنوب جیلان و مازندران. ( نزهةالقلوب ص 139 ). و این دریا [خزر] را موجی عظیم بود از همه بحار سخت تر و جزر و مدّ ندارد. فلجه اسکندر به بحر فرنگ به طرف کوه لگزی با این دریا چنان نزدیکی دارد که مسافت در میان این دو دریا همان کوه است به مقدار دو سه فرسنگ. ( نزهة القلوب ص 240 ).