لغزیدنی
جملاتی از کاربرد کلمه لغزیدنی
هر قدم لغزیدنی فرش قدمگاه من است چاه راهم چون قلم پیوسته همراه من است
اشک از لغزیدنی بر دوش صد مژگانگذشت قطع چندین جاده پا انداز عذر لنگ بود
هرچه اندیشی به تحریک زبانت دادهاند تا قلم لغزیدنی دارد رقم بیپرده است
هوا شبنم فشان شد از بهار و خاک تردامن کنون در پیش پای توبه ها لغزیدنی دارد