لعل بدخشان

معنی کلمه لعل بدخشان در لغت نامه دهخدا

لعل بدخشان. [ ل َ ل ِ ب َ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لعلی که از بدخشان آرند. رجوع به لعل بدخشی شود :
که سهل است لعل بدخشان شکست
شکسته نشاید دگربار بست.سعدی.

معنی کلمه لعل بدخشان در فرهنگ فارسی

لعلی که از بدخشان به دست آرند

جملاتی از کاربرد کلمه لعل بدخشان

تا ابد این رخ خورشید سحر در سحرست تا دل سنگ از او لعل بدخشان باشد
در دوران جنگ داخلی تاجیکستان، حزب نهضت اسلامی به همراه دیگر احزاب اسلامی چون یکجا با حزب دموکرات و سازمان لعل بدخشان علیهٔ دولت وقت کمونیستی سنگر گرفته بود. در اوایل سال ۱۹۹۳ دادگاه عالی تاجیکستان فعالیت این حزب را ممنوع کرد.
این نبوده‌ست و نباشد که من از طنز و گزاف گهر از ره ببرم لعل بدخشان بکشم
دامن خورشید یک چشمه زاشک شعشعه دامن کهسار پر لعل بدخشان می‌کند
مرکبان را از نشاط راه استقبال او زیر نعل از سنگ ها لعل بدخشان آمدند
به قیمت بشکند مرجان گفتار تو مرجان را به آتش افکند لعل لبت لعل بدخشان را
گوهر من همه از جزع یمانی پیدا گوهر تو همه در لعل بدخشان پنهان
گفتم از بهر چه چون کاه باشد رخ من گفت کز آروزی لعل بدخشان من است
همچو گل گر به دکان لعل بدخشان آرم کس نیاید به سرش غیر هوا در کشمیر
ای ز شرم عارضت در کاستن جرم قمر وز عقیق لعل تو، لعل بدخشان خون جگر
میی که باشد و بر کف به یاد مجلس شاه به رنگ لعل بدخشان و بوی مشک تتار
دو صف لشکر مژگان، دهان پسته خندان ز لب لعل بدخشان ز صنعش شده منظوم چنان گوهر دندان که یکی پیش خردمند بُود به ز هزاران دُر و مرجان.