لذتی. [ ل َذْ ذَ ] ( اِخ ) حسین بیگ. از شعرای ایران از مردم همدان. وی درزمان اکبر شاه به هندوستان رفت. این بیت او راست : مرا ز بستر هجران سر جدایی نیست بجز خیال تو با غیر آشنایی نیست.( قاموس الاعلام ترکی ).
معنی کلمه لذتی در فرهنگ فارسی
حسین بیگ . از شعرای ایران از مردم همدان . وی در زمان اکبر شاه به هندوستان رفت .
جملاتی از کاربرد کلمه لذتی
ترا ز همت دون در طمع نمی گذرد که لذتی بجز از خواب و خور تواند بود
در واکنش به افزایش فشار عمومی بر او، دلفین با گاردین مصاحبه کرد. او اظهار داشت «من خوش شانس هستم. من میتوانم کارهای دیوانه واری انجام دهم و ببینم جهان چگونه به آن واکنش نشان میدهد، و قطعاً در این لذتی است، حتی اگر گاهی کمی ترسناک باشد. من برای محتوای عجیب و غریب خود واکنش بزرگتری دریافت میکنم اما فکر میکنم این فقط به این دلیل امکانپذیر است که من محتوای ریسکی نیز ایجاد میکنم.». او افزود: «من فکر میکنم این شگفت انگیز و سرگرم کننده بود، اما زمان آن رسیده که به کارهای جدید بپردازم. من یک دفتر خاطرات در کنار تختم دارم که پر از ایدههای دیوانه کننده است[...] اما من منتظر هستم تا ببینیم بعدش چه خواهد شد».
ز دردش لذتی دارم که از درمان بود خوشتر ز عشق او نمی دارم که غمخوارست پنداری
روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی بنگر که لذت چون بود! محبوب خوشآواز را
او همچنین در سرزمین میانه همراه پیپش شناخته میشد که احتمالاً استفاده از آن به او لذتی عظیم میداد.
سرانگشت پشیمانی گزیدن لذتی دارد که طفل شیر از پستان مادر دست بردارد
جرج سانتایانا باور دارد که زیبایی لذتی است که وجود خارجی یافتهاست (زیبایی وعده لذت است).
نخلی است که کام باغبان را زآن لذتی از ثمر نباشد
در سال ۱۹۷۱ پیاتزا گرانده (به ایتالیایی: میدان بزرگ) که توسط لیویو واچینی معمار سوئیسی طراحی شده بود برای اولین بار فیلمهای جشنواره را به نمایش گذاشت و موجب شد چهره جشنواره برای همیشه تغییر کند. امروزه پیازا گرانده که دارای بزرگترین پرده سینمایی در اروپاست میتواند ۸۰۰۰ تماشاگر را در خود جای دهد و تماشای فیلم را برای سینما دوستان به لذتی وصف ناشدنی تبدیل کند. با این وجود بارانهای سنگین، برگزارکنندگان جشنواره را نیز وادار کردهاست تا امروزه تمهیدات گستردهای برای خیس نشدن حاضران در این سینمای روباز در نظر بگیرند و البته تماشاگران نیز اکثراً با بارانی به دیدن فیلمها مینشینند.
پیروزی راسینگ در سرتاسر آرژانتین حتی توسط هواداران باشگاههای رقیب تحسین شد. باسیله، مدافع راسینگ، این برد را "شادی بینظیر که برای من بهعنوان یک بازیکن بزرگترین لذتی بود که تا به حال تجربه کردهام" توصیف کرد و اشاره کرد که حتی هواداران رقیب ایندپندینته هم جشن گرفتند. بازیکنان راسینگ همگی یک ماشین جدید و همچنین پاداش ۲،۰۰۰ پوندی وعده داده شده خود دریافت کردند.
میلی نیافت لذتی از بزم وصل تو از بس خجل ز آمدن بیخودانه شد
بیوه سیاه یادآور لذتی است که میشود از دنیای سینمایی مارول برد، بدون اینکه نیاز باشد اساس کار در ۵ قسمت دیگر پیادهسازی شود.
جادو چهرههای گوناگونی داشتهاست. جادو یا معجزه فراطبیعی واژهای است که گذشتگان ما برای پاسخ به چگونگی رویدادهای جهان، پیش از آمدن روشهای علمی به کار بردهاند. مصریهای باستان بر این باور بودند که خورده شدن خورشید به دست خدای آسمان نوت به پدید آمدن شب می انجامد. وحشیان اسکاندیناوی وایکینگ ها گمان میکردند که رنگین کمان پُلی از سوی خدا به زمین است. ژاپنیها برای روشن کردن چراییِ زمین لرزهها، گربه ماهی غول پیکری را در فکر خود می دیدند که زمین را بر پشت می کشد و هنگامی که دُم خود را میجنباند، زمین لرزه رُخ میدهد. اینها همه افسانههای فراطبیعی هستند. اما نوع دیگری از جادو در لذتی که با یافتن پاسخ درست بدست میآید، همراه است و آن جادوی واقعی چیزی نیست جز دانش.
هنگامی که اعضای خانواده به قتل رسیدند، ناجور چند لحظه عینک خود را تمیز میکند و پیتی سینگ را برمیدارد. وی اظهار داشت که مادربزرگ زن خوبی بود اگر "کسی وجود داشت که هر دقیقه از زندگی اش یک گلوله تو تنش خالی کند". داستان با ملامت کردن یکی از دستیاران ناجور، بابی لی، به دلیل اظهار نظر "اون وقت چه لذتی داشت!" به پایان میرسد. ناجور در جواب میگوید: "ساکت باش، بابی لی. هیچ لذت واقعی در زندگی نیست."
جوهری الهی است در وجود انسان که چون از آلودگیهای ماده بپالاید، لذتی را درک میکند که هیچ لذتی برابر آن نیست. در اینجا نه عارفی باقی میماند و نه معروفی، نه عاشقی و نه معشوقی. بلکه آنچه باقی میماند عشق واحد مطلقی است که ذات حق است که در اسم و رسم و صفت و نعمت نمیگنجد.
نقاشیهای ایران درّودی، به نور درخشان ایران وفادار ماندهاست. خاستگاه این روشنا، گاه جغرافیا است که از زاویة تند تابش آفتاب بر این اقلیم برمیآید، گاهی نور جنبه فرهنگی دارد به ازای روشنیاندیشی حکمت عرفانی ما، و از سویی درخششی تاریخی است و نور درونی زندگی جمعی اقوام ایرانی بر این فلات را باز میتاباند. در شعاع تابش این مهر فروزان، میتوان از تابلوهای دوران جدید ایران درّودی شناخت بیشتر و لذتی افزونتر اندوخت…
در نیابم لذتی از همزبانیهای یار بس که می یابم پریشان، گفت وگوی خویش را