قسامی

معنی کلمه قسامی در لغت نامه دهخدا

قسامی. [ ق َ می ی ] ( ع ص ) آنکه جامه را اول درنوردد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). من یطوی الثیاب اول طیها حتی تنکسر علی طیه. ( اقرب الموارد ). آنکه جامه درپیچد. ( مهذب الاسماء ). || اسبی که از جانبی اقرح ( پیشانی سفید ) و از جانبی رباع باشد. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). || ( اِ ) هرچه میان دو چیز باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
قسامی. [ ق َ ] ( اِخ ) نام اسبی است. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه قسامی در فرهنگ فارسی

نام اسبی است

جملاتی از کاربرد کلمه قسامی

مالد سر آستین خود باز قسامی آن به خود کند ساز
بود شش مر تو را ماه سبک سیر که قسامی ست در تو از شر و خیر
نقلست که روزی می‌رفت دو کودک خصومت می‌کردند برای یک جوز که یافته بودند شبلی آن جوز را از ایشان بستد و گفت: صبر کنید تا من این بر شما قسمت کنم پس چون بشکست تهی آمد آوازی آمد و گفت: هلاقسمت کن اگر قسام توئی شبلی خجل شدو گفت: آنهمه خصومت بر جوز تهی و این همهٔ دعوی قسامی بر هیچ.