فوج فوج

معنی کلمه فوج فوج در لغت نامه دهخدا

فوج فوج. [ ف َ ف َ / فُو فُو ] ( ق مرکب ) رجوع به همین ترکیب ذیل کلمه فوج شود.

معنی کلمه فوج فوج در فرهنگ فارسی

۱ - گروه گروه دسته دسته : و هر گروهی ( را ) فوج فوج برو همی گذشتند ۲ - هنگ هنگ

جملاتی از کاربرد کلمه فوج فوج

موج اشگم فوج فوج و خیل داغم صف بصف جیب جانم پاره پاره زلف آهم خم بخم
هر نواحی فوج فوج اندر گوی یا پشته‌ای گاه پشته گاه گو از چیست از غوغای دل
آن فوج فوج را به سقر دادشان مقر این فرقه فرقه را به درک کردشان مکین
چو دریا دمان لشکر فوج فوج در او هر سواری یکی تند موج
طولی نکشید که مردم سالن‌ها را برای دیدن نوابغی چون «ساچمو» (لوئیس آرمسترانگ) و دوک الینگتون فوج فوج پر می‌کردند، و سفیدپوستان با امثال دوک الینگتون در کلوپ‌های جاز در هارلم و شیکاگو آشنا شدند. اخنراع و رواج رادیو به نوبه خود نیز در رواج این نوع موسیقی در دهه ۱۹۳۰ کمک موثری نمود.
و بازارها در ببستند و مردم و اصناف رعیّت فوج فوج میآمدند. و سه روز برین جمله بود و رسول را می‌آوردند و چاشتگاه‌ که امیر برخاستی، بازمیگردانیدند و پس از سه روز مردمان ببازارها بازآمدند و دیوانها در بگشادند. و دهل و دبدبه‌ بزدند.
رسیدند گردنکشان فوج فوج به دنبال هم همچو زنجیر موج
خطاب شد: ای جبرئیل بگذار به زمین برود و نسل او زیاد شود، من به برکت بسم الله، فوج فوج گنه کار بیامرزم و از برای بسم الله خواص و نتائج و فوائد بسیار است، هر کس بخواهد اطلاع بر آن‌پیدا نماید بر او است که مراجعه به کتب اخبار نماید.
اهل زمین فوج فوج خلق زمان خیل خیل سیم ستانند و زر از کف تو کیل کیل
سفینه‌ایست ولایش که فوج فوج عقول برد ز ورطه حیرت نفس نفس به کنار
قرنها گشتیم اینجا فوج فوج می نترسیدیم از طوفان و موج
در آمد ز هر سو سپه فوج فوج زمین شد چو دریای چین پر از موج