فنان

معنی کلمه فنان در لغت نامه دهخدا

فنان. [ ف َن ْ نا ] ( ع اِ )گورخر که تگ و رفتار گوناگون دارد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). حمارالوحش. ( فهرست مخزن الادویه ).

معنی کلمه فنان در فرهنگ فارسی

صاحب فن، هنرمند، به معنی گورخرهم میگویند
گورخر که تگ و رفتار گوناگون دارد .

جملاتی از کاربرد کلمه فنان

در فنون هنر طبیعت تو گشته مانند یک فنان ماهر
ریگ هامون جمله چون صاحب فنان در ترنم متفق با مؤمنان
حالیا سببش دانسته شد که چرا به این شدت انزوا در زاویه‌ای خمول گزیده و بدین درجه اختفا کرده‌ای. همانا که این رعب و هراس از کثرت لشکر ظفر استیناس بر تو مستولی شده است. اگر این احتمال باعث شد محض مصلحت ازاله این معنی اینک چهل هزار لشکر نامدار از اردوی ظفر شعار جدا کرده فرمودیم که فیمابین سیواس و قیصریه در اردوی جداگانه بمانند. برای دشمن ارخای فنان و توسیع دایره میدان بیشتر ازین نمی‌شود. اگر در طینت تو فی الجمله شمه‌ای از غیرت حمیت باشد البته به میدان جنگ ما آمده با لشکر من مقابله خواهی کرد تا در ازل هر چه مقدر است در معرض بروز جلوه گر گردد. ان شاءالله تعالی. والسلام علی من اتبع الهدی. حرره فی اواخر اولی الجمادین سنه ۹۲۰ به یورت ارزنجان».
خدیو کشور دانش نظام ملت و دین که هست در همه فن همچو یک فنان بکمال
بی‌گمان از چشم فنان نگار اندوخته است این همه شوخی که اندر نرگس شهلاستی