فقس. [ ف َ ] ( ع مص ) شکستن مرغ بیضه خود را و بیرون ریختن آنچه در آن است و گویند فاسد کردن آن. || کشتن حیوان را. || گرفتن چیزی را. ( از اقرب الموارد ).
جملاتی از کاربرد کلمه فقس
در گوشه فقس مگر از دل برآورم این خارهاکه در دلم از آشیانه است
چنین فقس نه سزای چو من خوش الحانی است روم به گلشن رضوان، که مرغ آن چمنم