فرو افتادن

معنی کلمه فرو افتادن در لغت نامه دهخدا

فروافتادن. [ ف ُ اُ دَ ] ( مص مرکب ) بزیر افتادن. سقوط. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
چون رسولانش ده گام بتعجیل زنند
قیصر از تخت فروافتد و خاقان از گاه.منوچهری.بسان گوسپند کشته بر جای
فروافتاد و میزد دست بر پای.نظامی.

معنی کلمه فرو افتادن در فرهنگ فارسی

بزیر افتادن . سقوط

جملاتی از کاربرد کلمه فرو افتادن

گاه توفان‌ها و گردبادها و دیگر عوامل باعث فرو افتادن برخی از درختان بلند جنگل‌های بارانی می‌شوند. در نتیجهٔ این اتفاق راه ورودی برای نور خورشید به جنگل ایجاد می‌شود و گیاهان و جانوران جدیدی در این منطقه مجال رشد می‌یابند.
ایستگاه‌های هواشناسی خودکار فرودگاهی از دیودهای پرتوافشان برای شناسایی نوع بارش سود می‌برند. حسگرهای دیودهای پرتوافشان الگوی درخشش بارشی که از میان شعاع فروسرخ حسگر رد می‌شود(تقریبا شعاع ۵۰ میلی‌متری) را اندازه‌گیری کرده و به وسیلهٔ تحلیل الگویی اندازه ذره و سرعت فرو افتادن آن مشخص می‌کنند که بارش باران است یا برف. اگر وجود بارش تأیید شود، ولی دستگاه نتواند از روی الگوی آن تشخیص دهد که باران است یا برف، نوع بارش نامشخص گزارش می‌شود.
از نظر زمین ساختی، حوضه میقان از دو واحد بزرگ کوهستانی در حاشیه و دشت رسوبی در بخش میانی تشکیل شده‌است. حوضه میقان به صورت سیستم گرابنی است که در امتداد دو گسل، فرو افتاده‌است. علت بسته شدن و استقلال حوضه، چین‌خوردن و بالا آمدن ته‌نشست‌های زمان پالئوسن حاشیه شرق حوضه و هم‌زمان فرو افتادن دشت میانی در اثر رخداد تکتونیکی پاسادنین در عهد پلیستوسن است. ته‌نشست‌های این دوره شامل آبرفت‌های قدیمی، آبرفت‌های جوان، کفه‌های رسی و نمکی است که سطح نسبتاً پهناوری از حوضه را فرا گرفته‌است.