فرزجه

معنی کلمه فرزجه در لغت نامه دهخدا

( فرزجة ) فرزجة. [ ف َ زِ ج َ ] ( معرب ، اِ ) معرب پَرْزه. شیاف. حمول. ( یادداشت به خط مؤلف ). معرب پرچه. ( آنندراج ). چیزی که زنان برای مداوا به خود برگیرند. ( تاج العروس ). ج ، فرازج ، فرزجات. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به پرزه شود.

معنی کلمه فرزجه در فرهنگ معین

(فَ زَ جَ یا جِ ) [ معر. ] (اِ. ) آن چه زنان به خود برگیرند، شیاف ، شافه ، پرزه ، پرزگ نیز گویند.

معنی کلمه فرزجه در فرهنگ عمید

شیاف.

معنی کلمه فرزجه در فرهنگ فارسی

( اسم ) آنچه زنان بخود بر گیرند شیاف شافه پرزه .

معنی کلمه فرزجه در ویکی واژه

آن چه زنان به خود برگیرند؛ شیاف، شافه، پرزه، پرزگ نیز گویند.

جملاتی از کاربرد کلمه فرزجه

کاربرد و خواص دیگر خربق سفید: مسهل بلغم و صفرای غلیظ و اخلاط لزجه و مخاطیه و بازکننده سدد و پاک کننده معده و جهت فالج، صرع بلغمی، فراموشی و سایر امراض، سردی مغز، مفاصل و ریزکردن سنگ مثانه و ادرار قائدگی و سقط جنین و خروج آن سودمند است. ریختن آن در بینی عطسه‌آور و شیاف روغن آن برای بدخوابی و از خواب پریدن کاربرد دارد. همچنین موجب بهبود بینایی طلای آن با سرکه جهت قلع دندان متأکل و قوبا و جرب و برص و بهق به تنهایی و با ایرسا نیز و فرزجه آن مدر حیض و قاتل جنین و چون با سویق و عسل بسرشند و به موش بخورانند بمیرد و جون با گوشت طبخ دهند گوشت را مهرا سازد، و چون اراده استعمال آن نمایند باید که اصلاح آن نمایند به پختن آن در جوف خمیر یا مخلوط به حسو جو و روغن بادام نمایند.[نیازمند منبع]