هجوگو

معنی کلمه هجوگو در لغت نامه دهخدا

هجوگو. [ هََ ج ْوْ ] ( نف مرکب ) آن که هجو گوید دیگری را. آن که دشنام دهد دیگری را به شعر. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هجو و هجا شود.

جملاتی از کاربرد کلمه هجوگو

برخی به اشتباه او را خوارزمی و بعضی گرگانی دانسته‌اند ولی غالباً او را آملی می‌دانند. وی با عمادی شهریاری و کمال اسماعیل هم‌روزگار بود. دیوان سراج قمری سیزده هزار بیت دارد و سراینده‌ای هجوگو و بذله‌پرداز و آزادی‌خواه بوده است. وی به جز سرودن چند بیت در مدح سلطان غیاث‌الدین ملکشاه خوارزمی شاعری آزادی خواه و از محیط دربار و حاکمان و وزیران بیزار بود. قمری در پی همین اصول خود از اوضاع ناخوشایند روزگار و اوضاع سخت مردم زمانه خود به حاکمان شکایت کرده و شکایت نامه خود را به حاکمان وقت فرستاده بود.